Sunday, February 6, 2011



من حسرت ایرانی بودن دارم


من ایرانی نیستم چون نامم عربی ستمن ایرانی نیستم چون وقتی به دنیا آمدم در گوشم اذان عربی خواندند من ایرانی نیستم چون وقتی ازدواج کردم به آیین عربها و به زبان عربی ازدواج کردممن ایرانی نیستم چون هزار کیلومتر راه را طی میکنم تا به پابوس امام هشتم شیعیان بروم اما کمی آنسوتر به آرامگاه فردوسی ... این بزرگ مرد ایرانی .... نمی روممن ایرانی نیستم چون اعیاد فطر و قربان و غدیر و مبعث را تبریک می گویم و شادباش می شنوم اما نمی دانم جشن سده چه روزیستمن ایرانی نیستم چون دهه محرم سیاه می پوشم و با سر و روی گل آلوده عزادار خاندانی می شوم که سرزمینم را گرفتند , اما روز مرگ بابک خرمدین را نمی دانممن ایرانی نیستم چون حرف که می زنم بیشتر به عربی می ماند تا فارسیمن ایرانی نیستم چون نام زبان رسمی کشورم را آنگونه که فردوسی گفت نمیگویم (پارسی)، طوری میگویم که اعراب در بیان آن به پت پت نیفتند: فارسیمن ایرانی نیستم چون در کشوری به دنیا آمدم که روی پرچمش عربی نوشتندمن آرزوی ایرانی بودن هم ندارم چون آنقدر دست نیافتنی است که آرزویش هم نمی توان کرد

No comments:

Post a Comment