Monday, January 31, 2011

به ياد محمد رسول اف

تلخ چون واقعیت
در اولین جشنواره فیلم های فارسی در لندن دیشب در مراسم افتتاحیه فیلم کشتزارهای سپید ساخته محمد رسول اف را دیدم. فیلمی کاملا متفاوت. یک سورآلیسم سیاسی . کارگردان مولف که قبلا کاری مستقل از وی ندیده بودم تماشاگران را تمام مدت نمایش فیلم جسباند بر صندلی.حالا محمد رسول اوف نزدیک ترین کارگردان ایرانی به تارکوفسکی است . حتی نزدیک تر از باشوی بیضائی و کار جوان های دهه هشتاد و نود که به این ژانر علاقه نشان دادند. به جز کیارستمی کسی را نمی بینم که در این سی سال از تاثیر جادوئی تارکوفسکی بیرون مانده باشد.. اما از فیلم که بگذریم حالا می رسیم به قصه و تاثیر این کار هنری بر من بیننده عادی . من مردم .از دیدگاه من فیلم تلخ است. یک بار دیگر هم جرات کردم و این را نوشتم. وقتی که بهرام بیضائی که تاجی است بر سر سینما و تئاتر ایران، سگ کشی را ساخت و سخت دگرگونم کرد . نوشتم و در یک مصاحبه گفتم معلوم نیست چرا جناب بیضائی از ما مردم عصبانی است. در حالی که باید از جای دیگر خشم گرفته باشد. جرا در کهکشان وی یک نفر خوب نبود، همه فاسد همه تباه همه دزد و هم قاتل . تنها موجود مثبت قصه و فیلم همان است که مورد تجاوز قرار گرفته و تبدیل شده به یک نفرین زده پر شده از نفرت. هیچ گوشه ای از آسمان آبی در سک کشی پیدا نبود..حالا فیلم خوش ساخت و خوش تدوین آقای رسول اف، با فیلم برداری و سناریوی خوب برایم همان است که سک کشی بود. می پرسم کارگردان عزیز و قوی دست چرا به نظر می رسد از ما که مردمیم عصبانی است. می خواهی بگوئی خطا کردیم و سی سال اشک ها در اشکدان جمع شد برای ... وای و شرم بر مااین میزان خشم در فیلم کشتزارهای سپید رسول اف، فقط کم داشت که پسرک وقتی به اشکدان دست یافت در آن ادرار می کرد و فیلم آخرسر با مصرف همان نه اشک که ادرار ، پایان می گرفت. تلخ تر می شد اما دست کم می گفتیم امیدی هم کاشته به مقاومتی، و راهی هم نشان داده است. وگرنه حالا فیلم تلخ پیامش این است که به این بخت شور مبتلائیم و هیچ راه گریزی نیست. فریدونی نیست کاش اسکندری پیدا شود. گاه احساس می کردم که آدم های حاضر در سالن سینما آپولو لندن بیخودی می خندیدند. از وحشت بود. می خندیدند تا نفرتشان را بپوشانند.از این زاویه فیلم برایم سنگین بود، یعنی با اعتقاداتم در تعارض افتاد. ورنه همان که نوشتم فیلم کشتزارهای سپید از همه نظر فیلم ماندگاری است.

Tuesday, January 25, 2011

Wednesday, January 19, 2011

Katyn massacre


کشتار روشنفکران و افسران لهستانی در سال ۱۹۴۰ (به احتمال زیاد، ماه‌های مارس و آوریل) روی داده‌است.اسناد موجود نشان می‌دهد که کشتار کاتین، توسط استالین و «لاورنتی پاوالوویچ بریا» رهبری شده‌است و «مولوتوف» و «وروشیلوف» و «کالینین» و «میکویان» و «کاگانوویج» (اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) و بازجویانی جون «کوبولف»، «مرکولف»، «واسیلی بولوخین» و «باشتوکف» در آن نقش داشته‌اند. همچنین نقش NKVD پلیس مخفی (نارودنی کامی‌سه‌ریات وونوتره‌نیخ دیه‌ل) یا به اصطلاح «کمیساریای خلق برای امور داخلی» در این واقعه تایید شده‌است.سه سال بعد نظامیان آلمانی گورهای دسته جمعی قربانیان را پیدا کرده و به دنبال آن جنجال تبلیغاتی بزرگی را بر علیه شوروی به وجود آوردند. ناری‌ها اخبار این کشف را به سرعت پخش کردند و اعلام کردند که در حوالی جنگل کاتین، گورهای بی نام و نشانی کشف شده که بقایای ۴۱۴۳ جسد را در خود دارد، تمام قربانیان لباس افسران لهستانی به تن دارند و اعلام شد که بدون تردید مسئول این جنایت دولت شوروی است. در مقابل حکومت شوروی نام کاتین را در لیست نام‌های سانسورشده خود قرار داد. روزنامه پراودا(حقیقت) سه روز بعد از انتشار اخبار مربوط به قتل عام؛ در ۱۶ آوریل سال ۱۹۴۳ از خیمه شب بازی دشمن دم زد و نوشت: خون صدها هزار قربانی به گردن قاتلان نازی است و هیچ لهستانی دروغ آنان را باور نمی‌کند و قاتلان به زودی به سزای جنایات خودشان خواهند رسید.
The Katyn massacre, also known as the Katyn Forest massacre (Polish: zbrodnia katyńska, 'Katyń crime'; Russian: Катынский расстрел), was a mass murder[1] of Polish nationals carried out by the Soviet secret police NKVD in April–May 1940. It was based on Lavrentiy Beria's proposal to execute all members of the Polish Officer Corps, dated 5 March 1940. This official document was then approved and signed by the Soviet Politburo, including its leader, Joseph Stalin.[2][3] The number of victims is estimated at about 22,000, the most commonly cited number being 21,768.[4] The victims were murdered in the Katyn Forest in Russia, the Kalinin and Kharkov prisons and elsewhere.[5] About 8,000 were officers taken prisoner during the 1939 Soviet invasion of Poland, the rest being Polish doctors, professors, lawmakers, police officers, and other public servants arrested for allegedly being "intelligence agents, gendarmes, landowners, saboteurs, factory owners, lawyers, officials and priests."[4] Since Poland's conscription system required every unexempted university graduate to become a reserve officer,[6] the NKVD was able to round up much of the Polish intelligentsia, and the Russian, Ukrainian, Tatar, Jewish, Georgian,[7] and Belarusian intelligentsia of Polish citizenship

Monday, January 17, 2011

people victory



تونس راملت آزاد كرد .. ديگر هيچ

يك ملتی نمی باید, تسلیم ددمنشی یک رژیم بشود, باید آنرا ضعف رژیم تلقی کند و استوارتر بایستد چون زودتر رژیم از پا در می آید

Sunday, January 16, 2011

باغ وحش تهران، آخرین دیوار نوشته قفس شیرها: منم دارن میبرن برا اعدام...مدیریت الاغ ها کار خودش رو کرد

Wednesday, January 12, 2011





حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاهی و اعضاء جامعه پزشکی به تبیین راه‌کارهایی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی و دمیده شدن روح امید و نشاط در جامعه پرداخت. وی در بخشی از اظهارات خود تاکید کرد: «نگرانی‌ام از این است ما در این موقعیتی که هستیم، خدای نکرده به‌خاطر رفتارهای نادرستی که هست خیزش بعدی که بروز و ظهور پیدا می‌کند دیگر به طرف اسلام و نظام اسلامی نباشد.» رئیس بنیاد باران با بیان اینکه «تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند»، گفت:« باید شخصیت‌های با سابقه ولو معترض؛ سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقلاب و راه امام بمانند.» رئیس دولت اصلاحات با اشاره به مباحث مطرح شده از سوی او، تصریح کرد: «اگر حرف و حدیثی هست دعوا بر سر قدرت نیست ما خودمان مطرح نیستیم و اگر نگرانی هست این نیست که بنده در عرصه نیستم و کس دیگری در عرصه مسئولیت است؛ نگرانی از این است که خدایی نکرده این نظام و انقلاب لطمه بخورد.» وی ادامه داد: «اینکه ما اینقدر به انتخابات و اهمیت آن تاکید می‌کنیم و می‌گوییم راه برون‌رفت از بحران این است که ما بتوانیم به یک اجماعی برسیم که انتخابات به‌گونه‌ای برگزار شود که مردم احساس کنند رای‌شان موثر است و آزادانه می‌توانند رای بدهند و هر کسی را خواستند می‌توانند انتخاب کنند در چارچوب همین قانون اساسی، چیزی علاوه بر این گفته نشده.» سید محمد خاتمی همچنین اظهار داشت: «اینکه این روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند باید گفت که کسانی‌که مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.»




امشب هوا سرد است
امشب اشکها بی ارزشند
امشب دوستت دارم بی معنیست
امشب چیزی درون تو مرد
امشب چیزی درون تو دفن شد
رها کن
رها شده ای ...

Tuesday, January 11, 2011

ميرحسين موسوی: روی گوبلز را در جعل و دروغگوئی سفيد کرده اند و تهمت و دروغ را جزئی از ديانت متحجرانه خود قرار داده اند،


در هفته های اخير، اقتدارگرايان هجمه تبليغاتی بی سابقه ای را عليه شما و جنبش سبز انجام دادند، اما شما در برابر اين هجوم سکوت کرديد و موضعی نگرفتيد. دليل اين سکوت چيست؟ انتظار خيلی از طرفداران جنبش سبز اين بود که شما در برابر اين همه تهاجم چيزی بگوييد.
بنده قصد پاسخ داشتم اما انتشار نامه برادر عزيزم آقای کروبی مرا منصرف کرد. نگاه ايشان دليل بسياری از اين بداخلاقی ها را روشن می کند. دليل دوم سکوتم آن بود که تبليغاتی از اين قبيل متعلق به دوران قديم است و از شگردهايی استفاده می کند که در رژيم های توتاليتر شبيه شوروی دوران استالين و يا رومانی زمان چائوشسکو استفاده می شد. کسانی که اين تبليغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را می شناسند و نه درکی از فضای متحول بين المللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات زندگی می کنند.
ارزيابی شما از ده روز تهاجم که عليه شما و ديگر شخصيت های جنبش سبز صورت گرفت، چيست؟ چقدر تبليغات اقتدارگرايان را اثربخش می دانيد؟
به دلايلی که در پاسخ به سوال قبلی گفتم اين تبليغات نه تنها کم اثر بود بلکه بدليل محتويات غيرمنصفانه خود اثر عکس داشت. اين ده روز فرصت خوبی برای شناخت ملت ما از ماهيت اين آقايان بود. اين همه دروغ و تهمت نشان داد که اسلام حضرات چگونه اسلامی است. تعجب آور هم نبود ما همه پيشنمازی را می شناسيم که گفت امريکا از طريق عربستان يک ميليارد دلار به ما کمک کرده و قول پنجاه ميليارد ديگر را بعد از پيروزی داده است و هنوز اين آقا عليرغم اين بهتان و دروغ، موقعيت رسمی خود را حفظ کرده است. به همين دليل، اثرات اين تبليغات خارج از عرف توام با فحاشی های سخيف و تهديد، بيشتر از آنکه به جنبش رو به گسترش سبز لطمه بزند، حقانيت و سرزندگی جنبش سبز را نشان داد.
اينها نمی توانند درک کنند وقتی کسی که به خاطر يک کبک يک انسان محترم را به قتل رسانده ادعا کند شخص عالمی مثل آقای خاتمی قرآن را نمی فهمد و يا در سايتهای خود، دادستان انقلابی و مورد اعتماد امام را جاسوس شوروی و قرآن پژوه مبارزی چون خانم رهنورد را با تهمت های مضحک، همکار خانواده مطرود رژيم پهلوی، و بنده و ايشان را به نقل از يک نويسنده درگذشته، که از ترس مردم به اروپا گريخت و در آنجا فوت کرد، فراماسون می نامند، مردم چگونه با اين ادعاها روبرو می شوند. اينها روی گوبلز را در جعل و دروغگوئی سفيد کرده اند و تهمت و دروغ را جزئی از ديانت متحجرانه و توام با خرافات خود قرار داده اند. البته يک نکته ظريف ديگر نيز وجود دارد که دستپخت اين چنين شور از آب در می آيد و آن اعتقاد ريشه ای بخشی از حاکميت به خس و خاشاک و بزغاله و گوساله بودن ميليونها نفر از مردم اين کشور است. يکی از دلايل دليری اينان برای گفتن دروغهای بزرگ همين نگاه به ملت است. آنها هنوز باور به شعور ملت ندارند و متاسفانه در خلوت خود حتی از تصور حقوق شهروندی برای همه مردم و کرامت ذاتی برای همه انسانها وحشت می کنند.
در مهديه تهران و برخی تريبون های ديگر خطاب به شما و آقای کروبی و ديگر شخصيت های جنبش سبز گفتند که شماها عددی نيستيد. شما چه نظری درباره چنين اظهار نظری داريد؟
اتفاقا اين سخن کاملا درست است. نه بنده و نه کروبی نگفته ايم عددی هستيم. در احوالات شيخ ابوسعيد ابوالخير آمده است عالمی که با شيخ احساس رقابتی داشته کسی را پيش او می فرستد که من مثل يک فيل هستم و شما مثل يک پشه و شيخ جواب می دهد که به او بگوئيد «ما هيچ نيستيم و آن پشه هم تو هستی». البته ما در مرتبه شيخ نيستيم ولی با تاسی به او می گوييم ماها عددی نيستيم. ولی اين دليل نمی شود که شما حقوق مردم را ضايع کنيد و ميثاق ملی را تا اين اندازه خوار کنيد.
شما شبيه اين مضمون را در بيانيه هفده، که پس از وقايع عاشورای تهران صادر کرديد، نيز يادآور شده ايد. آيا همچنان بر همان خواست ها تاکيد می کنيد؟
بله. بنده در اطلاعيه ۱۷ گفتم شما امثال بنده را نديده بگيريد و خودتان بی اعتنا به ما زندانيها را آزاد و اعلام کنيد که پايبند به همه اصول قانون اساسی هستيد و رسانه ها را آزاد کنيد، انتخابات آزاد غير گزينشی داشته باشيد. خواهيد ديد افق روشن خواهد شد. اگرنه سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد. اين نوع تبليغات دروغ و ناشيانه که همزمان با ادامه سرکوب و دستگيريها انجام می گيرد جز آنکه مردم را روز به روز بيشتر از اصلاح در چهارچوب قانون اساسی مايوس سازد فايده ای نخواهد داشت.
دبير کل موتلفه گفته است که شما يعد از انتخابات، در ملاقات با هيئتی با شمارش بخشی از آرا موافقت کرديد و بعدا با ملاقاتهائی که با اعضای مشارکت و مجاهدين انقلاب داشته ايد آنها شما را از اين توافق قبلی منصرف کرده اند. آيا درست است؟
متاسفانه دبير کل جديد موتلفه پختگی لازم را ندارد. درمورد اين ادعا بنده آن را تکذيب می کنم. در آن جلسه، آخرين حرفی که زدم «قبول حکميت» بود و اگر شرکت کنندگان در آن جلسه به حافظه خود رجوع کنند، بنده حتی چند نام را به طور مثال برای چنين هيئت حقيقت يابی مطرح کردم. بدترين بخش ادعای ايشان تهمتی است که به دو گروه سياسی معتبر کشور زده اند، در حالی که اعضای اصلی آنها در بند هستند.
البته علاوه بر ايشان برای چندمين بار يکی از وزرای زمان دفاع مقدس با استناد به يک نشريه غربی به صورت ترجيع بند نقل قولی از بنده می کند که با توجه به خدمات ايشان به بهداشت کشور تا کنون صبر کردم که چيزی نگويم. بنده تعجب می کنم ايشان که ادعای مسلمانی دارد، عليرغم اين همه مدرک و سند و سخنرانی و اطلاعيه های بنده و بحثی که يک بار با ايشان کردم به قول يک نشريه آمريکائی تکيه می کند و از آن فراتر می رود و برخلاف گفته ها و کردار قديم خود در مورد گذشته سياسی اينجانب به قضاوت می نشيند. مگر انکه بگوئيم در آن موقع تظاهر می کرده است.
با توجه به اينکه فشار و تبليغات عليه جنبش سبز در ماههای اخير افزايش يافته است. وضعيت جامعه و جنبش سبز را در اين شرايط چگونه ارزبابی ميکنيد؟
بله. حجم تحريف و دروغ و تهديد بالارفته است. اعدام های فله ای و محکوميتهای عجيب و غريب ظالمانه هم برای کمک به مرعوب کردن بکار گرفته می شود. مهمتر، گسترش فرهنگ اعتراف گيری و تواب سازی است که از درون زندانها به فضای سياسی بيرون منتقل شده است. بر اساس اين فرهنگ، شما اگر می خواهيد پست خود را حفظ کنيد و يا انتخاب شويد و يا در معاملات بزرگ و کوچک سهيم شويد و يا با آرامش از دست و زبان بد اخلاقان زندگی کنيد، بايد فهم و بصيرت لازم را برای محکوميت منتقدان و معترضان جنبش سبزداشته باشيد. آنها حتی از حوزه ها و مراجع عظام نگذشته اند و ما شاهد فشارها و جسارتها و اهانتهای گوناگون عليه روحانيت و مرجعيت هستيم. غافل از آنکه داخل همين خانواده های دست اندر کاران، توجه به خواستهای مطرح شده درجنبش سبز در حال گسترش است. چرا که اين مطالبات مطابق با حقوق مردم و ميثاق ملی ماست.
مردم ما خاطرات خوشی از اعتراف گيری و تواب سازی و مداهنه و تهمت و دروغ ندارند. اين ترفندها در ماه دی به ضد خود تبديل شد. تمام اين تمهيدات و اقدامات به خوبی نشان می دهد که جنبش سبز در حال پيشرفت است و انشالله با شرکت همگان اين روند تا رسيدن به اهداف مطرح شده در جنبش سبز ادامه خواهد يافت. ما اعتقاد داريم که: «فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمکث فی الارض»، کف ها به کناری رفته و محو ميشوند، ولی آنچه برای مردم سودمند است باقی می ماند.
گر چه اين حجم تهمتها و افتراها و دروغ زنی و وارونه نمايی در نهايت برملا خواهد شد اما به هر حال نمی توان حجم تبليغات رسانه های حکومتی با بودجه های نجومی را، که به قبضه جناح خاصی در آمده، ناديده گرفت. به نظر شما چه طور می توان بر اين تفرقه افکنی ها و شکاف و شقاق ايجاد شده در اثر اين تبليغات سوء در جامعه و در ميان خانواده ها فائق آمد؟ جنبش سبز چه طور می تواند در جهت پوشاندن و کم کردن شکاف های مختلفی که ممکن است روزبه روز در اثر سوء تدبير و سوء نيت اقتدارگرايان بيشتر و بيشتر شود گام بردارد و وحدت ملی را در برابر تفرقه افکنی های دولتی حفظ کند؟
به نظرم استراتژی اصلی بايد همان آگاهی بخشی و راهکار اصلی همان هر شهروند يک رسانه باشد. کارهای به ظاهر ساده ای مثل تکثير روزنامه ها و نامه ها و بيانيه ها، تکثير سی دی از عکس ها و فيلم های وقايع پس از انتخابات و … امروزه عمق نفوذ خوبی پيدا کرده اند و به دورترين نقاط هم رسيده اند. لشگر پرشمار آگاهی بخشی و اطلاع رسانی از دل وسايل ساده ای که عصر اطلاعات در اختيار آنها گذاشته است موثرترين شيوه ها را با خلاقيت خود برای رساندن پيام حقيقت پيدا کرده و می کند.
اما در کنار تلاش برای گسترش آگاهی ها و مبارزه با انتشار دروغ و قلب حقايق، نبايد خاطره بحثها و گفتگوهای صميمانه روزهای انتخابات را از ياد برد. نبايد از ياد ببريم که چه طور پيش از آن که مداخله های به اصطلاح امنيتی فضای گفتگوی مدنی را به آشوب بکشد و صدای بحث و گفتگو را خاموش کند، شنيدن صدای همديگر را در گفتگوهای انتخاباتی تجربه و تمرين می کرديم. نبايد زنجيره سبزی که تمام اختلافات و تفاوت ها را از جنوب تا شمال شهر و کشور به هم پيوند می داد و زيستن در کنار هم را به ما می آموخت فراموش کنيم. اين خاطرات گرانبها درس ها و الگوهای ارزشمندی برای امروز ما نيز می توانند باشند. امروز هم بايد تا آنجا که می توانيم با زنده نگاه داشتن فضای بحث و گفتگوی ملی، تحمل و مدارای يکديگر را تمرين کنيم و نظرات و آراء همديگر را بشنويم تا بر شکافهای تحميل شده از سوی رسانه های رسمی غالب شويم. سبز بودن ما به اين معنا نيست که می خواهيم همه را به رنگ خود در آوريم و يک رنگ کنيم، آن طور که انحصارطلبان و اقتدارگرايان برای همه رنگ و رای خويش را تجويز می کنند. سبز بودن زيستن در کنار يکديگر با درک تفاوت ها و اختلاف آراء و نظرات و سلايق يکديگر است. اگر اقتدارگرايان و رسانه های شان می کوشند ترک های ايجاد شده در خانواده ها و جامعه را پررنگ کنند، ما بايد بکوشيم با پذيرفتن اين اختلاف ها نسخه ای برای زيستن مسالمت آميز در کنار يکديگر ارائه کنيم. آگاهی بخشی در عين مسالمت، موثرترين سلاح عليه خشونت و پراکندن بذر های تفرقه و جهل است.

Wednesday, January 5, 2011

جوکی که سربازان آمریکایی در افغانستان برای طالبان ساخته




شما ممکن است یک طالبان باشید اگر … ۱٫ برای امرار معاش هروئین درست می کنید اما با مشروب الکلی مشکل اخلاقی دارید. ۲٫ مسلسل ۳۰۰۰ دلاری و راکت انداز ۵۰۰۰ دلاری دارید اما توان خرید یک جفت کفش برای خود ندارید. ۳٫ بیشتراز دندانهایتان همسراختیار کرده اید. ۴٫ باسن خود را با دست خالی پاک می کنید اما گوشت خوک را کثیف می دانید. ۵٫ فقط دو نوع کت می شناسید: ضد گلوله و انتحاری. ۶٫کسی را نمی شناسید که علیه ایشان حکم جهاد نداده باشید. ۷٫ تلویزیون را خطرناک می دانید اما به طور عادی زیر لباسهایتان مواد منفجره حمل می کنید. ۸٫ وقتی دریافتید که تلفن همراه استفاده های دیگری غیر از منفجر کردن بمبهای کنار جاده دارد دچار شگفتی شدید. ۹٫ مشکلی با زنها ندارید و فکر می کنید هر مرد باید حداقل دو تای از آنها را داشته باشد. ۱۰٫ همواره به بز همسایه تان نظر داشته اید.

Monday, January 3, 2011


دریغ که در مقطع انقلاب نه تاریخ خوانده بودیم و نه از تاریخ آموخته بودیم


Sunday, January 2, 2011

گروهی مجسمه استالين را شبانه در اوکراين منفجر کردند

برخی از اعضای حزب کمونيست اوکراين می گويند مجسمه جوزف استالين، رهبر اسبق اتحاد جماهير شوروی در «اقدامی وحشت آفرين» منفجر شده است.بر اساس اين گزارش، انفجار همزمان با آغاز سال نوی ميلادی، در رو به روی دفتر مرکزی حزب کمونيست اوکراين در شهر جنوبی زاپروژيا رخ داده است.ساختمان حزب کمونيست اوکراين نيز در اين انفجار به سختی آسيب ديده، اما تلفات جانی گزارش نشده است.هفته گذشته، يک گروه ملی گرای اوکراينی تلاش کرده بود تا همين مجسمه را نابود کند.استالين از جمله چهره های شوروی سابق است که در ميان ملی گرايان غرب اوکراين و هواداران روسيه در شرق اين کشور، عميقا اختلاف برانگيز است.