Wednesday, December 29, 2010

Adolf hitler




recently in news, the FBI of america had quoted: "Reports have been found and clues have been discovered that Adolf Hitler had not actually commited suicide as the reports said after the second world war." "He escaped to argentina and it is said to have lived there for atleast 11 years"
Well, many ppl may think that this is just plain B.S, but I personally think that this subject is something to ponder about, I mean, after all Hitler's corpse has not been recovered till date, nor are there any traces of him killing himself, if the reports were true that hitler had shot himself in his bunker, no blood stains, bullet holes or any trace of death is visible in the place, FBI has recently said that hitler could have easily escaped among some of his nazi people past the incoming soviet troopers, into one of his U-boats and make his way to argentina, furthermore, some argentinians have said that they did see hitler in the country. The report that Hitler was dead was just passed at the time of war to relieve people so they could breath a sigh of relief, as the evil had perished. The main aim of the Soviet troopers was to recover hitler, alive, but they found nothing of him. Goebbels and his family was found in Hitler's office but not a trace of hitler. Old argentinian police reports have also said that Hitler was alive and he was spotted. It is believed that he lived in argentina for as long as 11 years. and that he survives till date! After the failed soviet search, the Soviets did assume that hitler had escaped as that was the statement that Stalin made to Truman and Churchill during the Potsdam conference that "Hitler had escaped and no traces of him were found." The statement that Hitler had committed suicide was deduced by the UK and was believed by the rest of the world.
Could it be that he lives on till date? could it be that all the terror attacks behind the USA has one supreme mastermind above all the terrorist networks..namely adolf hitler? could it be that he is sitting somewhere hidden planning a world conquest?
IS HITLER ALIVE????
please post anything that you think might enlighten about this subject

second world war





نتیجه جنگ جهانی دوم در چهار سالی که از پی آمد، قریب به ۲۷ میلیون از مردم شوروی را به کام مرگ کشاند، یعنی روزی ۱۸ هزار نفر. پنجاه درصد این کشته‌شدگان خارج از شرایط «عادی» جنگ جان خود را از دست دادند. به جز اینان، ۳ میلیون روس در اردوگاه‌های آلمان و به ویژه در [[اتاق‌های گاز از پای درآورده شدند. در بلاروس یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند و در لنینگراد هم یک میلیون نفر قربانی ۹۰۰ روز محاصره گشتند. حدود پنج میلیون شهروند لهستانی در طول جنگ به دست نیروهای آلمان به‌قتل رسیدند که نزدیک به دو میلیون نفر آنان، غیر یهودی و سه میلیون نفر دیگر از یهودیان مقیم لهستان بودند، این رقم بیش از ۱۶ درصد جمعیت آن کشور را نسبت به سال ۱۹۳۹ تشکیل می‌داد. تلفات آلمان در جنگ جهانی دوم در برخی منابع ۵ میلیون نفر اعلام شد که ۳/۳ میلیون نفر آن سرباز و ۱/۷ میلیون آن (تخمینی) افراد غیر نظامی بودند که در بمباران کشته شدند. پس از پایان جنگ اعلام شد که ۱/۳ میلیون تن بمب توسط متفقین بر بسیاری از شهرهای آلمان فرو ریخته شده که نتیجه آن بی خانمانی ۸ میلیون آلمانی بود. همچنین ۱۲ میلیون نفر در طول جنگ بر اثر قحطی در چین، اندونزی، هندوچین فرانسه و هندوستان جان خود را از دست دادند که این تعداد تلفات، اغلب در آمارهای تلفات جنگ، از قلم افتاده‌اند. کل رقم کشته‌شدگان جنگ جهانی دوم که مرگبارترین نبرد تمام تاریخ است، بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود

Tuesday, December 28, 2010

اتحاد بين نازيسم و اسلام





محمد امین الحسینی مفتی اعظم بیت المقدس در سفر به برلین در سال ۱۹۴۱ در آغاز جنگ جهانی دوم با هیتلر دربارهٔ حل مسالهٔ یهودیان خاورمیانه و مقابله با صهیونیسم و خاتمه دادن به زندگی یهودیان گفتگو کرد. در حالیکه هیتلر خواستار بیرون راندن یهودیان از اروپا به سرزمین فلسطین بود، الحسینی آنرا تهدیدی برای امنیت حضور خود در فلسطین می‌دانست و توانست هیتلر را برای نابودی یهودیان به جای بیرون راندن آنها متقاعد نماید. در ۲۵ آوریل همان سال، الحسینی طراح اصلی حمله نازی‌ها به بوسنی شد. تحت نظر او صربهای مسیحی ارتدوکس برای متمایز شدن، مجبور به استفاده از بازوبند آبی و صربهای یهودی مجبور به استفاده از بازوبند زرد شدند. در همین حال، وقتی الحسینی خود را حافظ اسلام خواند، حدود صد هزار نفر از بوسنیایی‌های مسلمان به دسته‌های نازی پیوستند. تحت فرمان او دویست هزار مسیحی ارتدوکس صرب، ۲۲٬۰۰۰ نفر از یهودیان بوسنی و بیش از ۴۰٬۰۰۰ کولی به قتل رسیدند که بعدها عامل مهم نفرت بین بوسنیایی‌ها و صربها در جنگ بوسنی و هرزگووین و صربستان در دهه ۱۹۹۰ شناخته شد.

Saturday, December 25, 2010

لشکر کوهستانی سیزدهم وافن اس‌اس حنضر





لشکر کوهستانی سیزدهم وافن اس‌اس حنضر در کرواسی معروف به لشکر حنضر نام یکی از لشکرهای وافن اس‌اس بود که توسط مسلمانان بوسنیایی و کروات ها در جنگ جهانی دوم تشکیل شده بود۳این لشکر برای انجام عملیات علیه پارتیزانهای یوگسلاو در دولت مستقل کرواسی از فوریه تا سپتامبر ۱۹۴۴ به کار گرفته شد.

(مفتي فلسطين در حال سان ديدن از لشكر مذكور)

Tuesday, December 21, 2010

اعدام 11 نفر در زاهدان







Sistan-Baluchistan provincial justice department announced that 11 individuals have been executed who were “related to” and “supporters of” Jundollah.
In a statement Sistan-Baluchistan provincial justice department said the executed were involved in terrorist operations and they had been charged with being enemies of God, corrupting the earth and fighting against the “holy Islamic Republic.” Their sentences were carried out after the supreme judicial bodies approved them.

Monday, December 20, 2010

از ارسطو تا رنساس







" از ارسطو تا رنساس"

بعد از مرگ سقراط ،شاگردان وی به 2 گروه تقسیم شدند ، گروه اول افرادی که تفکر لا قیدی را و گروه دوم افرادی که تفکر اپیکوری (لذت محوری) را ترویج می دادند.
با ضعف یونانیان وغارت آنها توسط رومیان ،رومیات تفکر لا قیدی آتنیان را به شهرها وروستاهای آن بردند تا اینکه ما به دوره ی مسیحیت خواهیم رسید،دوره ای که فضایی تنگ وخفه کننده از قوانین پاپها وسلا طین اروپا را تسخیر می کند. در این دوره منظره ی تاریخ عوض خواهد شد.در رم انحطاط زراعت ودگردیسی ثروت به فقر را شاهد خواهیم بود.تشکیلات قدرت رومی از هم پاشیده می شود وقدرت رو به ضعف می نهد وغرور وافتخار رومی به بی حسی ولاقیدی تبدیل خواهد شد.
خانواده های کوچک وتربیت یافته ی رومی به عشیره های بزرگ وخشن جاهل ژرمنی بدل گشتند،فرهنگ دوره ی بت پرستی در برابر آداب وسنتع شرقی تسلیم شده وبه طور نامریی تمام امپراتوری به دست پاپها می افتد.
کلیسا که در قرون نخستین از طرف امپراتوران حمایت می شد،بتدریج قدرت را از دست آنها می گیرد وتعداد کلیساها وقدرت وثروت ونفوذ شان به شدت بالا می گیرد ولی همچنانکه خود کلیسا می دانست این وحدت ونفوذ در اروپا مستلزم ایمان مشترکی بود که از قوای مافوق الطبیعه نیرو گرفته از گردش روزگار وتغیرات الجتماعی در امان باشد.در نتیجه اصول لایتغیر وقاطع وصریحی را مانند سرپوشی بر روی فکر اروپای جوان گذاشته بود.اما دیریا زود می بایست این تار درهم تنیده به دور انداخته شود.
پس از هزار سال فضای اختناق آمیز وبسته ی کلیساها وسلطه ی پاپها با قدرت مطلقه شان بالاخره رو به افول نهادند.در چهارسوی تجارت شهرهایی به وجود آمدند که در آن علوم نشر ونمو می شدند .ملاحان دلیر در دریاها وضع زمین را که بر بشر مجهول بود روشن ساختند.
راصدان شکیباکه به دوربین نجومی مجهز بودند از دایره ی اصول پا بیرون گذاشته وجهل بشر را درباره ی آسمان ها از بین بردند .در دانشگاه ها وصومعه ها مباحثات ومحفل های عزلت نشین دور انداخته شدند وبه کاوش های علمی پرداختند.بیداری و روشنگری در این دوره از راجر بیکن آغاز وبا لئو ناردو داوینچی که دریایی بود،در نجوم با کوپرنیک وبا گالیله به حد نهایت خود رسید .
به همان اندازه که علوم رشد می کرد،ترس از میان می رفت وکسی دیگر مجهولات را نمی پرستید،بلکه سعی می کرد که بر آن فائق آید .اطمینان روح جدیدی در مردم دمیدو سدهای فکری که توسط کلیساها درست شده بود ،یک در یک درهم شکست.
این عصر ،عصر امید وعمل بود که در هر میدانی ،اقدامات وفعالیت های جدید به عمل می آمد و دنیا منتتظر آواز روح جدیدی در کالبد خود بود.این روح جدید از فرانسیس بیکن آغاز گشت "تواناترین مغز قرون جدید".

Sunday, December 19, 2010

Édith Piaf





ادیت پیاف (۱۹ دسامبر ۱۹۱۵-۱۰ اکتبر ۱۹۶۳) تصنیف‌خوان فرانسوی و از چهره‌های شاخص این کشور در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بود. دو آهنگ «زندگی مانند گل سرخ» و «هیچ پشیمان نیستم» او هنوز خوانده و نواخته می‌شود.


ادیت پیاف که نام اصلی او «ادیت جوواننا گاسیون» بود از پدری فرانسوی و مادری ایتالیائی در پاریس زاده شد. مادرش در کافه‌ها می‌خواند و پدرش آکروبات بود. مادرش در کودکی او را رها کرد و ادیت نزد مادربزرگ پدری خود بزرگ شد که روسپی‌خانه‌ای را در نرماندی اداره می‌کرد.
ادیت از سه‌سالگی تا هفت‌سالگی کور بود و شایع است که بعد از این‌که روسپیان به زیارت ترز مقدس در لیزیو رفتند بینا شد. مدتی با پدر دائم‌الخمرش زندگی کرد و در شانزده‌سالگی از او جدا شد تا در کوچه‌ها بخواند.
در ۱۹۳۵ یک کاباره‌دار پاریس او را به کار گرفت و به خاطر هیکل کوچکش نام گنجشک کوچولو (La Môme Piaf) را بر او نهاد. نام پیاف تا آخر عمر بر او ماند. او در این کاباره با برخی مشاهیر پاریس آشنا شد. در ۱۹۴۰ ژان کوکتو نمایشنامه «زیبای بی‌خیال» را برای او نوشت. در این دوره او با موریس شوالیه آشنا شد. شعر بسیاری از آهنگ‌هایش را خود می‌سرود و حتی در آهنگسازی نیز با آهنگسازانش همکاری می‌کرد.
در جریان اشغال پاریس آهنگ زندگی مانند گل سرخ (La vie en rose) را خواند که هنوز هم نشانه ویژه او شمرده می‌شود. محبوبیت او نزد افسران آلمانی باعث شد تا اجازه دهند برای اسیران جنگی فرانسوی بخواند. اسیران عکس‌هایی را که به یادگار با او می‌گرفتند برای جعل گذرنامه و مدارک هویت به کار می‌بردند. بعد از جنگ محبوبیت او در فرانسه و آمریکا بیشتر شد.
ادیت پیاف از حامیان شارل آزناوور بود و او را همراه خود برای کنسرت به آمریکا برد.

قبر ادیت پیاف در گورستان پرلاشز پاریس
او دوبار ازدواج کرد و دختری داشت که در دوسالگی درگذشت. در ۱۹۵۱ در تصادف رانندگی مجروح شد و پس از آن به مرفین معتاد شد.
در ۱۹۶۳ در همان روزی که دوستش ژان کوکتو مرد، ادیت پیاف هم درگذشت. با اینکه کلیسای کاتولیک از اجرای مراسم دینی برای او ابا کرد، صدها هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت کردند. او را در گورستان پرلاشز به‌خاک سپردند

Édith Piaf (French pronunciation: [edit pjaf]; 19 December 1915 – 11 October 1963), born Édith Giovanna Gassion, was a French singer and cultural icon who became universally regarded as France's greatest popular singer.[1] Her singing reflected her life, with her specialty being ballads. Among her songs are "La Vie en rose" (1946), "Non, je ne regrette rien" (1960), "Hymne à l'amour" (1949), "Milord" (1959), "La Foule" (1957), "l'Accordéoniste" (1955), and "Padam... Padam..." (1951).

Friday, December 17, 2010

10 quation for stephan hawking





10 Questions for Stephen Hawking


If God doesn't exist, why did the concept of his existence become almost universal? —Basanta Borah, BASEL, SWITZERLANDI don't claim that God doesn't exist. God is the name people give to the reason we are here. But I think that reason is the laws of physics rather than someone with whom one can have a personal relationship. An impersonal God.


Does the universe end? If so, what is beyond it? —Paul Pearson, HULL, ENGLANDObservations indicate that the universe is expanding at an ever increasing rate. It will expand forever, getting emptier and darker. Although the universe doesn't have an end, it had a beginning in the Big Bang. One might ask what is before that, but the answer is that there is nowhere before the Big Bang, just as there is nowhere south of the South Pole.


Do you think our civilization will survive long enough to make the leap to deeper space? —Harvey Bethea, STONE MOUNTAIN, GA.I think we have a good chance of surviving long enough to colonize the solar system. However, there is nowhere else in the solar system as suitable as the Earth, so it is not clear if we would survive if the Earth was made unfit for habitation. To ensure our long-term survival, we need to reach the stars. That will take much longer. Let's hope we can last until then.


If you could talk to Albert Einstein, what would you say? —Ju Huang, STAMFORD, CONN.I would ask him why he didn't believe in black holes. The field equations of his theory of relativity imply that a large star or cloud of gas would collapse in on itself and form a black hole. Einstein was aware of this but somehow managed to convince himself that something like an explosion would always occur to throw off mass and prevent the formation of a black hole. What if there was no explosion?


Which scientific discovery or advance would you like to see in your lifetime? I would like nuclear fusion to become a practical power source. It would provide an inexhaustible supply of energy, without pollution or global warming


What do you believe happens to our consciousness after death? think the brain is essentially a computer and consciousness is like a computer program. It will cease to run when the computer is turned off. Theoretically, it could be re-created on a neural network, but that would be very difficult, as it would require all one's memories.


Given your reputation as a brilliant physicist, what ordinary interests do you have that might surprise people?I enjoy all forms of music--pop, classical and opera. I also share an interest in Formula One racing with my son Tim.


Do you feel that your physical limitations have helped or hindered your study? FINLANDAlthough I was unfortunate enough to get motor neuron disease, I have been very fortunate in almost everything else. I was lucky to be working in theoretical physics, one of the few areas in which disability was not a serious handicap, and to hit the jackpot with my popular books.


Does it feel like a huge responsibility to have people expecting you to have all the answers to life's mysteries? certainly don't have the answers to all life's problems. While physics and mathematics may tell us how the universe began, they are not much use in predicting human behavior because there are far too many equations to solve. I'm no better than anyone else at understanding what makes people tick, particularly women.


Do you think there will ever come a time when mankind understands all there is to understand about physics? hope not. I would be out of a job


ده پرسش از استفن هاوکینگ ۱.اگر خدا وجود ندارد چرا ذهنیت وجود خداوند جهانی است؟ من نمیگویم خدا نیست خدا نامی است که مردم برای دلیل بودن ما در اینجا به کار می برند اما من فکر میکنم دلیل بودن ما در اینجا قوانین فیزیک است نه کسی(خدایی) که یک نفر بتواند با او ارتباط شخصی داشته باشد یعنی یک خدای غیر مشخص. ۲. آیا جهان انتهایی دارد اگر دارد چه چیزی فراتر از آن است؟ مشاهدات نشان میدهد جهان به صورت روزافزون در حال انبساط است اگر برای همیشه منبسط شود خالی تر و تاریکتر میشود اگر چه جهان انتهایی ندارد اما آغاز آن انفجار بزرگ است یک نفر ممکن است بپرسد قبل از انفجار بزرگ چه چیزی بوده پاسخ این است قبل از انفجار بزرگ هیچ مکانی نبوده درست همانطور که هیچ جایی در جنوب قطب جنوب نیست ۳. فکر میکنید برای هوشیاری ما پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ فکر میکنم مغز مثل یک کامپیوتر و هوشیاری مانند یک برنامه کامپیوتری است برنامه کامپیوتری از کار می افتد وقتی که کامپیوتر خاموش میشود به طور نظری این برنامه میتواند در یک شبکه عصبی دوباره ساخته شود اما بسیار دشوار است زیرا به تمام حافظه یک نفر احتیاج دارد ۴. آیا فکر میکنید تمدن ما به اندازه کافی زنده می ماند تا به اعماق فضا سفر کند؟ فکر میکنم آن قدر زنده می مانیم تا به خارج از منظومه شمسی مهاجرت کنیم با وجود این هیچ جایی به اندازه زمین در منظومه شمسی مناسب زندگی نیست بنابراین مشخص نیست که آیا ما زنده می مانیم اگر که زمین برای زندگی نامناسب باشد برای اطمینان از بقای بشر باید به ستارگان برسیم این کار زمان بیشتر نیاز دارد باید امیدوارم باشیم که تا آن زمان می توانیم دوام بیاوریم ۵. آیا حس میکنید مسئولیت بزرگی بر دوش شماست تا پاسخ همه اسرار زندگی را که مردم می پرسندبدهید؟ من قطعا جواب همه پرسشهای زندگی را ندارم در حالیکه فیزیک و ریاضی ممکن است به ما بگوید جهان چگونه آغاز شد اما توان پیشگویی رفتار انسان را ندارد زیرا معادلات بسیاری برای حل کردن وجود دارد من در فهم دلیل غیر عادی بودن انسانها خصوصا زنها بهتر از هیچ کس دیگری نیستم ۶. آیا فکر میکنید زمانی برسد که بشر هر چیزی که در فیزیک برای فهمیدن وجود دارد را بداند؟ امیدوارم اینطور نشود در غیر این صورت من بیکار میشوم

Thursday, December 9, 2010

Ardin is a Swedish feminist and one of the accusers against Assange. She had helped arrange his tour of Sweden.





Assange apparently has a weakness for women. Advisers have repeatedly warned him about this. He was warned that it was not a good idea to have casual sex while roaming about the world working to promote Wikileaks. The people at Wikileaks are aware as any agency dealing in intelligence knows. Sex traps are easily set up. Even if it is not a trap it can cause trouble. It has.
I will just deal with one of Assange's accusers Anna Arden. In Sweden I could not even reveal her name. So perhaps you are performing an illegal act in reading this if you are Swedish. This is just a warning so I am not charged with seducing Swedish readers into an illicit act.
Anna Ardin , is a feminist academic in her late thirties. She worked as an official with Sweden's Social Democratic Party. She was in regular contact with Mr Assange before his move to Sweden, helping to organise his appearances at lectures as well as agreeing to let him use her flat while he was in Stockholm.
The two met first on August 14th.According to her testimony, which was leaked to the Swedish media, the pair went out for dinner and returned to the flat, where they had sex. At some point a condom broke, a fact that neither side denies. Ardin alleges that it was broken deliberately by Mr Assange.
Mr Assange's first accuser made no immediate attempt to contact the authorities. It was only when she was contacted by the second accuser four days later that the pair decided to go to the police.
Indeed after the alleged rape et al Ardin arranged a "crayfish party" – a traditional Swedish summer get-together – for the following evening in honour of the WikiLeaks founder in her flat. In an entry on the woman's Twitter account, which she later tried to erase, Ardin described her joy at hosting a party for the world's most famous cyber activist. "Sitting outside nearly freezing with the world's coolest people," she wrote. "It's pretty amazing." Ardin was unaware that Assange was already flirting with another Swedish woman the second accuser. Only after this was discovered did Ardin and the other woman go to authorities to make a complaint.
Within 24 hours Sweden's chief prosecutor dismissed the rape charge against Mr Assange, but the following month a separate prosecutor, Marianne Ny, reopened the case, resulting in the European arrest warrant that brought Mr Assange to court yesterday. No information about what was going on was ever conveyed to Assange until late November! He volunteered to answer questions in the UK but Swedish prosecutors would not agree. Obviously they want him in Sweden and locked up.
Ardin is regarded as leftist as well as feminist. She had been actively involved in helping out Assange on his tour. Some have suggested she may be working with the CIA but it has been pointed out that she was supportive of Wikileaks in the past and was helping Assange and was on the left after all. This is all true. However, some claim that this makes Ardin the perfect choice to lay a sex trap. Is there any evidence that she might be involved with U.S. intelligence. There is some but it is hardly conclusive.
Ardin has been to Cuba and while there had ties to US financed anti=-Castro groups. She worked with one group called the Ladies in White a feminist anti-Castro group. The leader of the group is reportedly connected to the CIA. She consequently wrote anti-Castro articles for a Swedish publication. The Ladies in White is partially funded by the US. government and also counts among its supporters Luis Posada Carriles a CIA agent convicted of terrorist attacks that killed hundreds of people. Of course many leftist both in Sweden and the U.S. work in CIA sponsored groups knowingly or unknowingly. They care more about their specific cause than U.S. imperial aims. After all many lefitsts support the Afghan war. I imagine liberal feminists would because they would see the war as liberating Afghan women. The left nowadays often encompasses specific issues with no broader ideology of intending to promote socialism or fight against imperialism. It may very well be that being upset with Assange's behavior she simply decided conveniently that her feminist aims were more important than Wikileaks and the aims of that organisation. She seems to have had no compunction about making things difficult for Wikileaks by laying charges against the icon of the organization.
It is certainly possible that Ardin was involved in some trap to get Assange even in the beginning. Another alternative is that she decided to work for the U.S. cause after she was miffed with Assange. She has written a little compendium of ways to legally get revenge on a boyfriend that cheats on you. Maybe she is just following some of her own advice. Or perhaps it is just that Assange doesn't like to have sex with condoms and this has resulted in a situation where Swedish law is going to land him in big trouble. He may have himself to blame. To paraphrase a Swedish male chauvinist joke: Don't mess with Swedish women unless you have written permission

Tuesday, December 7, 2010








Since noon, students have been demonstrating at Rasht University. Regime agents have arrested three students. The agents announced, in the presence of university officials, that the students will be released only if the demonstrators disperse. The students are being held as hostages! This action by the agents has caused anger among demonstrators and they began to chant anti-regime slogans. The number of demonstrators is high.

Sunday, December 5, 2010

RAPE FOR 18 GIRL IN PAKISTAN

یك دختر ۱۸ ساله پاكستانی به‌دستور دادگاه قبیله‌ای در شهر مروالا در پاكستان مورد تجاوز گروهی قرار گرفت. این جرم در حالی اتفاق می‌افتاد كه حدود یك هزار نفر از مردم شهر و در مقدمه آنان پدر آن دختر نظاره‌گر آن بودند.این دختر ۱۸ ساله در پاكستان به‌دستور یك دادگاه قبیله‌ای وابسته به قبیله "ماسوتی" در ملأعام مورد تجاوز گروهی قرار گرفت.طبق این گزارش برادر این دختر، نوجوانی ۱۱ ساله و از قبیله گوجار با دختری از قبله ماسوتی كه از لحاظ اجتماعی بالاتر ازقبیله او بود رابطه برقرار كرده و مردم شهر آنان را در حال قدم زدن در شهر مشاهده كرده بودند.دادگاه قبیله‌ای وابسته به قبیله ماسوتی برای انتقام از این كار نوجوان طبق قواعد عرفی حاكم در پاكستان دستور داد كه باید خواهر آن پسر ۱۱ ساله در میان عموم مردم شهر و حضور پدر آن دختر مورد تجاوز گروهی مردان قبیله قرار گیرد تا به این طریق اعتبار و شرف خود را در جامعه برگردانند.در این تجاوز ۴ مرد به انتخاب دادگاه شركت كرده بودند و در حالی كه دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش می‌كردند با حضور بیش از یك هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد.گفتنی است كه این شیوه طبق عرف برخی قبایل پاكستان، حق عرفی و قانونی افراد برای ستاندن شرف و حیثیت خود در جامعه است.

Saturday, December 4, 2010

تایم از دست داشتن موساد در ترور استادان ایرانی می‌گوید



هفته‌نامه تایم چاپ آمریکا می‌نویسد که فیزیکدان ایرانی که روز دوشنبه در تهران به قتل رسید جزء دانشمندان و مسئولان ارشد برنامه هسته‌ای ایران بود. مجید شهریاری بر اثر انفجار بمبی که روی اتومبیل وی نصب شد و با دستگاه کنترل از راه دور هدایت می‌شد ترور شد.هفته‌نامه تایم می‌افزاید که این روش عملیاتی با شیوه کار موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، شباهت‌های فراوانی دارد. ماموران سازمان موساد در موارد متعددی همین روش را به کار گرفته‌اند. آنها پس از شناسایی و تحت نظر قرار دادن هدف خود نقاط ضعف در روال روزمره کار و رفت و آمد وی را بررسی کرده و زمان انجام عملیات ترور را طوری تنظیم می‌کنند که همه ماموران بتوانند به موقع از منطقه عملیات و کشور مزبور خارج شوند. فقط یکی از ماموران برای به کار انداختن دستگاه کنترل از راه دور در منطقه باقی می‌ماند.بر اساس اطلاعات منابع غربی، مجید شهریاری پس از سیاستمداران مسئول برنامه هسته‌ای جزء بالاترین مقام‌ها در این بخش بوده است. مرگ وی می‌تواند ضربه بزرگی به برنامه هسته‌ای ایران باشد. اولین تاثیر این ترور می‌تواند از دست رفتن تجارب و دانش علمی باشد که وی طی بیش از یک دهه اخیر در هدايت فعالیت‌های هسته‌ای ایران کسب کرده بود. ولی در عین حال ترور وی می‌تواند زنگ خطری برای جان و امنیت سایر دانشمندان هسته‌ای ایران باشد.هفته‌نامه تایم می‌افزاید که مجید شهریاری مثل سایر دانشمندان و مسئولان هسته‌ای ایران محافظان ویژه خود را داشت. اما به نظر می‌رسد که این تدابیر امنیتی کافی نبوده‌اند. پرویز داوودی، رئیس دانشگاه شهید بهشتی، که آقای شهریاری در آنجا فیزیک و مهندسی اتمی تدریس می‌کرد به خبرگزاری‌های ایرانی گفت که تدابیر امنیتی برای حفاظت از جان این گروه از دانشمندان باید افزایش یابد.دانشمند دیگری که در همان روز هدف حمله قرار گرفت توانست جان سالم به در ببرد. براساس گزارش رسانه‌های ایرانی، فریدون عباسی در حال رفتن به سمت محل کار خود بود و شاید دلیل زنده ماندن او این بوده که یکی از محافظان وی در لحظه انفجار پشت فرمان اتومبیل بود. فریدون عباسی از مشاوران وزارت دفاع و از اساتید ارشد دانشگاه امام حسین است که با تشکیلات سپاه پاسداران ایران ارتباط تنگاتنگ دارد.هفته‌نامه تایم می‌افزاید برخلاف اطلاعاتی که از منابع دیگر دریافت شده، حکومت ایران تاکید می‌کند که در هر دو عملیات یک فرد موتورسوار بسته انفجاری یا بمب را به اتومبیل این افراد که در حال حرکت بوده چسبانده است. خبرگزاری فارس از قول حسین ساجدی‌نیا، رئیس پلیس تهران، می‌گوید: «در ترور دوم، راننده و محافظ نزدیک شدن موتورسوار به اتومبیل را تشخیص داد و از او فاصله گرفت و به همین خاطر تخریب ناشی از انفجار در این مورد کمتر بود.» محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور ایران، مسئول این حملات را آمریکا و اسرائیل معرفی کرده است. در خود اسرائیل نیز گزارش رسانه‌ها به نوعی این عملیات را به اسرائیل نسبت می‌دهند. یکی از روزنامه‌های چاپ اسرائیل در مطلبی پیرامون تغییر رئیس موساد نوشت: «مئیر داگان، رئیس فعلی موساد، در پایان دوران فعالیت خود سازمانی را به جا خواهد گذاشت که به نسبت گذشته بسیار سریع و عملیاتی‌تر است. تمام اتهام‌هایی که دولت ایران در مورد نقش اسرائیل در ترورهای اخیر عنوان کرده نمونه‌های خوبی از این تحول مثبت در سازمان موساد است. در دوره ریاست بعدی سازمان موساد کماکان ایران نقطه اصلی تمرکز این سازمان خواهد بود.»

Saturday, November 27, 2010

فرمانده ارتش آمریکا: یک لحظه هم حرف تهران را باور نمی کنم ـ




The United States needs to be realistic about its efforts to engage Iran, whose leaders are lying about Tehran's nuclear program and are on a path to building nuclear weapons, the top U.S. military officer said.

Admiral Mike Mullen, chairman of the Joint Chiefs of Staff, said in comments released on Friday that the U.S. military has been thinking about military options on Iran "for a significant period of time" but added that diplomacy remained the focus of U.S. efforts.

"I still think it's important we focus on the dialogue, we focus on the engagement, but also do it in a realistic way that looks at whether Iran is actually going to tell the truth, actually engage and actually do anything," Mullen said in an interview with CNN's Fareed Zakaria GPS due to air on Sunday.

Iran has agreed to meet with a representative of the six big powers over its uranium enrichment drive, but diplomats and analysts see little chance of a breakthrough in the long-running dispute.

Still, U.S. officials, including Mullen, have warned that a military strike will only delay, not halt, Iran's nuclear program and say convincing Tehran to abandon its nuclear program is the only viable long-term solution.

Defense Secretary Robert Gates went further last week, warning a strike would also unite the divided country and saying sanctions were biting harder than expected.

The West believes that Iran aims to use its uranium enrichment program to build atomic weapons, which Iran denies. Both Israel and the United States have said all options remain on the table to deal with its nuclear ambitions, a position Mullen reaffirmed to CNN.

Asked whether he believed Tehran's vows that its nuclear program was for peaceful purposes, Mullen said: "I don't believe it for a second."

"In fact, the information and intelligence that I've seen speak very specifically to the contrary," he said.

"Iran is still very much on a path to be able to develop nuclear weapons, including weaponizing them, putting them on a missile and being able to use them."

CNN released a transcript of the interview, which was recorded on November 24.

(Reporting by Phil Stewart, editing by Anthony Boadle)

Nathalie Cardone - Che Guevara چه گوارا

Tuesday, November 23, 2010




انیس نقاش، ۱۳۵۹


«من از حرف زدن درباره این قضیه ترس و شرم ندارم. این جزو افتخارات من است. ... خبرنگارهای فرانسوی زمانی که به من مراجعه می‌کنند و در صحبت‌های خود با من، واژه تروریست را به کار می‌برند در پاسخ به آنها می‌گویم: مگر فرانسوی‌ها مرتکب هیچ قتلی نشده‌اند؟ بعدش تک تک ترورهایی را که فرانسه مرتکب شده بود برایشان نام می‌برم.

زمانی که در زندان فرانسه بودم، یک هواپیمای آن کشور در آسمان منفجر شد. اینها گفتند کار ایران است و آمدند سراغ من که در زندان بودم.افسر اطلاعاتی آمد تا از من بازجویی کند، به او گفتم اصلاً فرض کن من جزو اطلاعات هستم و مافوقم به من دستور داده که بختیار را ترور کنم. من هم مثل تمام افسران اطلاعاتی دستور را اجرا کردم، شما هم در الجزایر، سوئیس و... فلان کار و بهمان کار را کرده‌اید و ۵۰ فقره از ترورهای دستگاه اطلاعاتی فرانسه را در کل دنیا ردیف کردم. طرف خسته شد رفت و استراحت کرد، بعد دوباره برگشت به من گفت: سلام همکار.

در بازجویی‌ها به آن افسر تأکید کردم که فرق من با شما این است که من ترور بختیار را بر اساس اعتقادات خودم انجام داده ام، ولی شما عقیده ندارید و فقط دستورات مافوقتان را اجرا می‌کنید، من حق دارم که از اسلام خود دفاع کنم. شاپور بختیار در حال تدارک کودتا علیه ایران بود، او حتی برای انجام این کار ۵۰ میلیون دلار از صدام کمک گرفته بود و امریکا نیز از او پشتیبانی می‌کرد.

... حکم اعدام بختیار صادر شد. من به بچه‌ها می‌گفتم که باید هرچه زودتر عمل کنید چون این آدم خطرناکی است ولی آنها هیچ اطلاعات و کانالی نداشتند. بهشان گفتم که من تجربه کار عملیاتی دارم و این کار را برعهده می‌گیرم. رفتم و کار شناسایی را انجام دادم و بعد از دو هفته بازگشتم و خبرشان کردم که منزل بختیار را پیدا کرده‌ام و حتی توانستم با ایشان مصاحبه کنم.

طرح مدونی برای اجرای حکم اعدام بختیار تهیه کردم و دست به کار اجرایی کردن آن شدم که متأسفانه آقای خلخالی مرتکب اشتباه شد و در مصاحبه مدعی شد که برای اجرای حکم اعدام شاپور بختیار به پاریس، کماندو فرستاده‌ام. این گونه شد که شاپور بختیار نه جواب تلفن می‌داد و نه وقت ملاقات و محافظین او نیز افزایش پیدا کردند

به این ترتیب وقت ملاقاتی که با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا کار را تمام کنم منتفی شد. همزمان با من تماس گرفتند و گفتند که اینجا به شدت از بابت کودتا نگرانی وجود دارد و باید هر چه زودتر بختیار کشته شود.

به این ترتیب حجت بر من تمام شد و بر خودم واجب دیدم که هر کاری از دستم بر می‌آید انجام بدهم. یک اسلحه هفت میلی‌متری با صدا خفه‌کن تهیه کردم و رفتم سراغ بختیار. اما اینها شک کردند و در ساختمان را به رویم باز نکردند.

من هم بلافاصله تصمیم گرفتم با گلوله قفل در را بشکنم و بروم داخل. اما چون در دفتر بختیار ضد گلوله بود، هیچ کاری نتوانستم بکنم.یکی از دو گلوله‌ای که به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود که به در شلیک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم. بعد هم که با پلیس فرانسه درگیر شدم و یک گلوله دیگر هم خوردم و دستگیر شدم.

...اگر پختگی حال حاضر را داشتم نقشه ترور بختیار را به طور حتم تغییر می‌دادم. در زمان وقوع ترور به علت کمبود وقت نتیجه عملیات ناموفق شد، اگر دو یا سه هفته صبر می‌کردیم و لوازم مناسب انتخاب می‌نمودیم نتیجه این عملیات بهتر از این حاصل می‌شد.

برنامه ترور بر این اساس بود که من به همراه دو نفر دیگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختیار شده و در حین مصاحبه با اسلحه صدا خفه کن او و همراهش را بدون اینکه صدایی بلند شود ترور کنیم به طوری که پلیس‌های نگهبان جلوی منزل او متوجه نشوند. اما متأسفانه با اشتباه آقای خلخالی و صحبتی که انجام دادند، دیگر بختیار نه وقت مصاحبه می‌داد و حتی تلفن‌های ما را پاسخ نمی‌داد. محافظ‌های بختیار نیز افزایش پیدا کرد.

ما مجبور شدیم که ابتدا با کشتن افراد پلیس در جلوی در منزل بختیار به زور وارد خانه او شویم و به زور تا پشت در اتاق بختیار نیز نفوذ کردیم ولی هرچه تلاش کردم نتوانستم وارد اتاقی که بختیار در آن حضور داشت بشوم، تا چهار ماه در زندان داشتم دیوانه می‌شدم که چطور نتوانسته‌ام یک در را باز کنم تا اینکه در دادگاه قاضی عکس‌های مربوط به در اتاق را نشان داد که از لایه‌های آهن ضد آتش تشکیل شده است لذا متوجه شدم که تلاش برای بازکردن آن بیهوده بوده است.» (روزنامه ایران، ۲۲ شهریور ۱۳۸۹)

محسن رفیق‌دوست، بعد از خرداد ۱۳۴۲


«غروبی داشتم می‌رفتم توی خیابان صاحب جم، هوا تازه تاریک شده بود . دیدم این ساواکی دارد از بالا می‌آید طرف پایین . معلوم هم هست که مست است. خلاصه دنبال او رفتیم و خانه‌اش را توی آن خیابان ، که معروف بود به چها راه سوسکی یاد گرفتیم . یکی دو بار دیگر من او را دیدم بعد دیگر اصلاً تصمیم گرفتم که یک بلایی سر این بیاورم.

البته خیلی هم نامنظم می‌آمد. معمولاً شبها ساعت ۹:۳۰ تا ۱۰ می‌آمد می‌رفت خانه‌اش. یک جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیت‌الله العظمی میلانی. داستان را به صورت کلی برای ایشان [گفتم] که یک همچین شخصی این جوری کرده و اگر که مثلاً این دست حاکم اسلام بیفتد، با این چکار می‌کنند ؟ ایشان فرمودند: این جور اشخاص مهدورالدم هستند، اینها ظلمه هستند، اینها عمله ظلم هستند. بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت‌الله مطهری عرض کردم.

بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیت‌الله مهدوی کنی، که الحمدالله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد، عرض کردم. از حرف‌های هر سه تای اینها دریافتم که این آدم، کشتنی است. توی یک جلسه‌ای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم؛ اندرزگو گفت: همه اینها کشتنی هستند، اما کاری نکنید که مثلاً به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد که گیر بیفتیم، بگذار برای کارهای بالاتر گیر بیفتیم که ان شاءالله خدا قبول کند.

یک شبی که به شدت باران می‌آمد، شاید یکی از شب‌هایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران می‌آید. البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد. بالاخره او، از ماشین پیاده شد، می‌خواست برود خانه‌اش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این. او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و کله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم . فردای آن روز شایع شد که یک جنازه‌ای توی میدان شوش توی آب‌ها پیدا شده و ان شاءالله خدا قبول کند .» (پایگاه اینترنتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳ خرداد ۱۳۸۶)

محمدمهدی عبدخدایی، ۱۳۳۰


«به محض اینکه ماشه اسلحه را کشیدم، اسلحه را بر زمین انداختم. در آن زمان آقای عباس گودرزی نامی بود که در تجریش جگر می‌فروخت و بهش می‌گفتند «عباس جیگرکی» که خم می‌شود و اسلحه را برمی‌دارد که مردم به سمتش هجوم می‌برند و او را می‌زنند. من در تمام این صحنه‌ها حاضر بودم چون کسی باورش نمی‌شد که یک نوجوان ۱۵ ساله با کلت کمری دکتر فاطمی را زده باشد. ... ایستادم و تکبیر گفتم. پس از این بود که جمعیت به طرف من برگشتند.» (یزد فردا، ۲۰ آبان ۱۳۸۷)

محمد واحدی، ۱۳۲۴


«روز بیستم اسفند ماه ۱۳۲۴ بود و ساعت بزرگ دادگستری ۹:۱۰ را اعلام می‌نمود. آقای بلیغ بازپرس دادگستری که دستور احضار کسروی را داده بود در اطاق کار خود نشسته بود. دادگستری در محاصره قوای انتظامی بود و در سالن‌ها و کریدورهای دادگستری مأمورین برای جلوگیری از حمله به کسروی و دوستانش قدم می‌زدند.

کسروی به اتفاق گروه رزمنده، که افرادی مسلح متجاوز از ۱۰ نفر بودند که قوه اجرائیه و محافظین کسروی بودند، و قریب ۵۰ نفر دوستانش در حراست مأمورین به دادگستری وارد و به اطاق آقای بلیغ رفت. از طرف دیگر یک عده جوان غیور که مناظر اهانت‌های کسروی به ساحت قدس پیغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و سوزانیدن قرآن مقدس و مفاتیح‌الجنان یک انقلابی درونی در آنجا ایجاد کرده بود و صمیمیت به پیشگاه منزه اولیای دین آنها را به ازخود گذشتگی وا داشته بود و هیچ چیز جز محور آثار دشمن معاند اسلام نمی‌فهمیدند، وارد دادگستری شدند. هرچه انجام عمل نزدیک‌تر می‌شد، جوشش و عصبانیت اینها زیادتر می‌ شد و هرچه به کسروی و دوستانش نزدیک‌تر می‌شدند بیشتر آماده انجام وظیفه می‌شدند.

آقای بلیغ مشغول بازپرسی و کسروی به پاسخ سرگرم بود ولی کسروی و دوستانش مضطرب بودند. سربازان در اطاق بازپرسی کشیک می‌دادند. ناگهان با مهارت و رشادت عجیبی در اطاق باز شد و آقای مظفری قدم به درون اطاق گذاشت. به دنبال ایشان مرحوم سیدحسین امامی و آقای سیدعلی محمد امامی قبل از اینکه مأمورین به خود آیند، وارد اطاق شدند.

مأمورین به اطاق هجوم آوردند ولی همانطور که قبلاً ذکر شد آن درجه‌دار ارتش رل خود را به نحو احسن بازی کرد و به مأمورین با عصبانیت و شدت وحدت تمامی دستور داد که زود از اطراف اطاق پراکنده شوند. این دستور که با خشونت توأم بود و صدای تیرهایی که از درون اطاق شنیده می‌شد و سربازان را به وحشت انداخته بود، دیگر مجال فکر به آنها و افسرشان نداد که آیا این افسر کیست؟ و از کجا آمده؟ و برای چه دستور می‌دهد که
دخالت نکنند؟

دادگستری به هم ریخت و صدای تیر پی در پی به گوش می‌رسید. اعضای دادگستری را متوحش کرده عده‌ای پا به فرار گذارده و عده‌ای هم اطاقها را از درون قفل کرده بودند، کسی نمی‌دانست چه خبر شده [است]. سربازان و مراجعین دادگستری هم از در دادگستری خارج می‌شدند.

منظره بسیار عجیبی ایجاد شده بود و دوستان کسروی او را تنها گذارده و فرار کرده بودند. در همان وهله اول آقای بلیغ بازپرس، در اثر وحشت عارضه بیهوش گردیده و از روی صندلی به زمین افتاده بود و این جریان در روزنامه و مجلات روز منعکس گردیده بود. کسروی از پای درآمد و حدادپور هم که در اطاق بازپرسی بود و از ترس جان خویش اسلحه کشیده و حمله کرده بود، نیز کشته شد.» (عملکردها و فعالیت‌های جمعیت فداییان اسلام، سایت تبیان)

Monday, November 1, 2010





با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود .
در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند .
در زمانی که همه فکر می کردند ستارخان نیز همانند بسیاری از آزادیخواهان کشته شده است یکی از یارانش در حضور باقر خان به او گفت قشون دولتی رحمی ندارند و به ما مزدور می گویند، ستارخان پاسخ داد : اگر مزدور هم باشیم مزدور مردمیم نه اجنبی . باقرخان هم گفت : حکیم فردوسی هم وقتی شاهنامه را می نوشت در ایران غریب بود . ستارخان در حالی که به دور دست نگاه می کرد گفت : بزودی مردم آزادیخواه ایران تومار اجنبیان را در هم خواهند پیچید .
این نشان میدهد حتی در بدترین شرایط مبارزین آزادیخواه نا امید نشدند و دل به تقدیر نسپردند ، منتظر دگرگونی اوضاع توسط این و آن هم نشدند .
به سخن ارد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
و دیدیم در اندک زمانی ورق برگشت و مشروطه خواهان وارد تهران شدند و حاکمیت ملی را بار دیگر زنده نمودند.

Tuesday, October 12, 2010




روز دوشنبه وب سایت تلویزیون دولتی گفت که ایران 5تن را در شهر مرکزی اصفهان بعد از آن که آنان را محکوم به قاچاق مواد مخدر نمود، اعدام کرد.
این گزارش هویت افرادی را که اعدام شدند را اعلام نکرد اما بدون آنکه تاریخ اعدامها را مشخص کند، گفت که اعدامها در زندان اصلی اضفهان انجام شده است، .
بر اساس گزارش خبرگزاری فرانسه بر اساس آمار رسانهها، اعدامهای اخیر، تعداد اعدامهای انجام شده در ایران در سال 2010 تاکنون را به حداقل 134تن میرساند.
در سال گذشته حد اقل 270تن حلقآویز شدهاند… .

Tuesday, August 24, 2010

هاردا موسلمان گؤرورم قورخورام




هاردا موسلمان گؤرورم قورخورام!
پايى پيياده دوشوره م چؤللره،
خار-ى موغيلان گؤروره م، قورخمورام.
سئير ائديره م برر و بييابانلارى،
غول-ى بييابان گؤروره م، قورخمورام.
گاه اولورام بحرده زؤورق نيشين،
دالغالى طوفان گؤروره م، قورخمورام.
گه چيخيرام ساحيله هر ياندا مين،
وحشى-يى غورران گؤروره م، قورخمورام.
گاه شفق تك دوشوره م داغلارا،
يانقيلى وولقان گؤروره م، قورخمورام.
گاه انيره م سايه تك اورمانلارا،
ييرتيجى حئيوان گؤروره م، قورخمورام.
اوز قويورام گاه نئييستان لارا،
بير سورو آسلان گؤروره م، قورخمورام.
مقبره ليكده ائديره م گه مكان،
قبريده خورتان گؤروره م، قورخمورام.

منزيل اولور گه منه ويرانه لر،
جين گؤروروه م، جان گؤروره م، قورخمورام.
خاريجى مولكونده ده حتتا گزيب،
چوخ توحه ف اينسان گؤروره م، قورخمورام.
بو كوره-يى عرضده من موختصر،
موختليف الوان گؤروره م، قورخمورام.
لئيك بو قورخمازليق ايله دوغروسو،
آى داداش! واللاهى، بيللاهى، تيللاهى؛
هاردا موسلمان گؤروره م، قورخورام!
قورخورام!، قورخورام!، قورخورام!.....
بیسبب قورخمورام، وجهی وار
نئيله ييم آخير، بو پوخ اولموشلارين،
فيكرينى قان قان گؤروره م، قورخورام!.
قورخورام!، قورخورام!، قورخورام!.....

Wednesday, August 18, 2010




“خسرو گلسرخی :بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم”

Tuesday, August 3, 2010


Tehran, Aug. 03 – Reza Mohajer, a prisoner in Gohardasht Prison in Karaj (west of Tehran), was hanged at dawn on Monday, after serving 11 years in prison, opposition websites reported.

He had been charged with murder. He was to be hanged on three previous occasions but each time was given a retrieve.


Past United Nations rapporteurs on the situation of human rights in Iran have confirmed that Iran executes many political prisoners on ordinary charges, such as murder or drug trafficking.

Wednesday, June 30, 2010


وصیت نامه جالب حسین پناهی(بعد از خواندن و خندیدن فاتحه فراموش نشود!!!)
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش
بجست
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار
دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا
ممنوع است.
بر قبر من
پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش
بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم

Thursday, June 24, 2010




اخبار ساعت 20:30 ایران

در ۵۰ سال دیگر





* سلام و صلوات بر محمد وال محمد... (و بعد از قرائت سوره بقره) اخبار امشب را به سمع و نظرتان میرسانیم.

* قیمت هر سکه طلا امروز در بازار با 60 میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.

.

.



به ادامه مطلب بروید:



* ایران خودرو: هفتاد و نهمین مدل پژو با نام پژو ایکس دی اماده عرضه به بازار است که نسبت به مدل قبلی تحول زیادی داشته. طول انتن آن 10 سانتی متر افزایش داشته چراغ ترمز ان هم پر رنگتر شده و فقط 45 میلیون تومان گران تر است

* با مسدود شدن سایت یاهو دات کام تعداد سایتهایی که هنوز ف ی * ل * ت ر نشده اند به سه عدد رسید.

* برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت .علی دایی: هلوز قثد ندالم که از دنیای فوتبال خدا حافثی کنم و شلایط خوبی بلا تیم ملی حاکم اثت به قولی.

* دولت موفق شد نرخ تورم را کاهش دهد وآن را از 63% به 62.5 درصد برساند.

* یکصد و شصت وسومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصد و سی ودومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود .

* به علت اتمام ذخایر نفت و گاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند.

* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح واصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از 50 سال به 45 سال کاهش دهد.
وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد

* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد و دیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.

* شورای نگهبان 2999 نفر از 3000 کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد

* به علت برخی مشکلات و نواقص چشم انداز 20 ساله باز هم تمدید شد .

* قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید. جالب است بدانید در 50 سال قبل مردم با هفت میلیون میتوانستند یک اتومبیل بخرند.

* روءسای جمهوری اسلامی انگلیس وجمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن وعدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند.

* امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از 4 ماه به 5ماه افزایش می یابد.

70 در صد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالی است که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد

* از این به بعد صدا وسیما برای انتخاب مجریان زن مسابقه ملکه زیبایی بر گزار می کند.

* نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.

* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم.
*شرکت ایرباس طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها 70 سال پیش از رده خارج شده.

Wednesday, June 23, 2010


در این عکس نه عفت دیده می شود نه عصمت، تنها بوی تعفن ایدئولوژی شوم بر می خیزد!

در اینجا چه می بینید؟ ایدئولوژی پوشالی که با حائل قرار دادن یک پرده، حریمش حفظ می شود و اگر روزی این پرده در افتد هیچ نماند! چه بوی بدی از این تصویر می آید.

در نگاه اول خندیدم، ناگهان نگاه ناامید دخترک چنان تلنگری می زند که از تیپای نعلین هر فقیهی دردناک تر است، دخترک با نگاه معصومانه اش و با همان خردسالی اش، این عکس را آینه آینده نمایش دید و من نفهمیدم.از دلهره و ترس آینده اش، قلبش چون قطرات قربانیان این تفکر دهشت می تپید. نگاهش را با یک بستی عروسکی دزدیم تا خاطرش آسوده شود اما حتم دارد که این کابوس سخیف شب باز، پابرهنه قدم بر عرصه رویاهای شیرینش خواهد گذاشت.

نگاه دخترک مرا نیز برآشفت، از خنده روییده بر لبم شرم کردم. از چه این آوار بدبختی بر سرمان خراب شده؟ کدام آفتاب روی از این سرزمین برکشیده تا چنین سایه ای تاریک، بر سرمان فرش تاریکی پهن کند؟ به هوش باشیم، به هوش! آفتاب که رو برگرداند دیگر خبری از خنده گل آفتاب گردان نیست.

در این عکس نه عصمت می بینم و نه عفت. می خواهی خبر از کدام عصمت بدهی؟ عصمتی که با یک پرده برقرار می شود و با نبودش از بین می رود. ما غریبه، اما خوب است خودت نگاهی به جایگاهتان بیاندازنی. بی عفتی از این بزرگ تر که در جایگاه شکر خدا قدرت کنترل نگاه و قوه جنسیه ات را نداشته باشی.

من از این تفکر می ترسم، چه بوی بدی می دهد، چگونه می توانم مزه مزه اش کنم؟ حتی از قرقره اش نیز می ترسم، شاید آثارش در دهانم چنان آفتی ایجاد کند که هیچ سرکه ای دوایش نباشد.دل نگران این دخترک هستم، نمی خواهم چون مادرم چوب این تفکر بر سرش فرود آید.

آهای بی خبر! آن پرده را محکم بچسب تا آن عصمت خیالی لکه دار نشود.

–راستی خواهرم، شما عقب تر وایسا، یه کم اومدی جلو، نماز برادارا مشکل پیدا می کنه.

–هی برادر، انگشت شصت پات موقع سجود روی زمین نبود، آن دنیایت از دست می رود ها!

Sunday, June 20, 2010


برادر شهید امیر جوادی‌فر: سکوت نمی‌کنیم تا فجایع کهریزک برای کس دیگری تکرار نشود



خبر نگاران سبز به نقل از جرس: «شما خودتان خبرنگار هستید و می دانید وقتی یک دادگاه به صورت غیرعلنی برگزار می شود، این یعنی حتی ما به عنوان خانواده جان باختگان کهریزک نیز حق نداریم آنچه را که در دادگاه متهمان پرونده این بازداشتگاه مطرح شده است در اختیار رسانه ها قرار دهیم، برای همین اگرچه سراغ تک تک کسانی که با برادرم در کهریزک بوده اند رفته ام، حتی سراغ کسانی که می گفتند امیر بینایی اش را در کهریزک از دست داده بود و آنها زیر بغل برادرم را می گرفتند تا بتواند راه برود، رفته ام تا بدانم به او چه گذشت و چگونه جان باخت اما به عنوان یک شهروند ایرانی سعی می کنم به همین قوانین کشورم احترام بگذارم و آنچه را از جنایت صورت گرفته در کهریزک از زبان شاکیان این پرونده در دادگاه شنیده ام، مطرح نکنم».

این صحبت های برادر امیر جوادی فر دانشجوی معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران است که سال گذشته پس از ضرب و شتم و بازداشت، در راه انتقال ازکهریزک به اوین جان باخته بود.

بابک جوادی فر تنها چهار سال از امیر ۲۵ ساله بزرگتر است اما به گفته خودش، مادر آنها، پیش از درگذشت خود امیر را به او سپرده بود، به همین دلیل او در طی این یک سال همه تلاش خود را به کار گرفته است تا بداند عاملان پرونده کهریزک با دستور چه کسانی و چگونه توانسته اند همه قوانینی را که او به عنوان یک جوان به آن احترام می گذارد زیر پا بگذارند و امانت مادرش را از او بگیرند.

اگرچه بر اساس گزارش رسمی مجلس و سازمان قضایی نیروهای مسلح تایید شده است که سه نفر از معترضان انتخابات سال گذشته، پس از دستگیری بر اثر ضرب و جرح ماموران و صدمات وارده کشته شده اند، اما هر گونه اطلاع رسانی در مورد شکنجه های های زندانیان در این بازداشتگاه از سوی مقامات ارشد جمهوری اسلامی «سیاه نمایی» عنوان شده است. به همین دلیل دادگاه متهمان پرونده کهریزک نیز به صورت غیر علنی در هشت جلسه، برگزار شده است تا خانواده های جان باختگان و زندانیانی که در کهریزک مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفته اند نیز مطابق قانون حق اظهار نظر در مورد شکنجه های مطرح شده در این دادگاه را به صورت رسمی در رسانه ها نداشته باشند.

متن کامل گفتگوی جرس با بابک جوادی فر، برادر امیر جوادی فر که در دادگاه غیر علنی متهمان پرونده کهریزک حضور داشته است در پی می آید:

آقای جوادی فر، به نظر می رسد شما در دادگاهی که برای متهمان پرونده کهریزک برگزار شده بود، برای اولین بار در جریان آنچه بر امیر و زندانیان دیگر کهریزک گذشته بود قرار گرفتید، درست است؟

واقعیتش این است که من پیش از این، از طریق کسانی که با امیر در کهریزک بوده اند، در جریان آن وقایعی که حتی رهبری نظام نیز آن رفتارها را جنایت عنوان کرد، قرار گرفته بودم. طبیعی بود که دلم می خواست بدانم برادرم لحظه های آخر با چه کسانی بود و حرف های آخرش چه بود.

سراغ چه کسانی رفتید و آنها از وضعیت امیر در کهریزک چه گفتند؟

من سراغ تک تک کسانی که با امیر در کهریزک بوده اند رفته ام، کسانی که به ما گفتند امیر در روزهای آخر بینایی اش را از دست داده بود، کسانی که می گفتند به دلیل آلودگی فضای بازداشتگاه پس از ضرب و شتم، چشم های امیر چرک کرده بود و دیگر بینایی کامل نداشت تا بتواند به تنهایی راه برود. سراغ کسانی رفته ام که زیر بغل امیر را می گرفتند تا موقع راه رفتن به در و دیوار نخورد. امیر در اتوبوسی که ساعت دوازده و نیم ظهر روز بیست و سوم تیر آنها را از کهریزک به اوین منتقل می کردند، به دلیل ضرب و شتم هایی که شده بود، حالش بد می شود، او را پیاده می کنند و بعد روی زمین می خوابانند. با کسی که مراقبت پزشکی می دانست و از اتوبوس پیاده شد و به امیر تنفس مصنوعی داده بود هم صحبت کردم، می گفت؛ امیر موقع تنفس مصنوعی خون بالا آورده بود. بعد از آن، آنها امیر را دیگر به بیمارستان منتقل نکردند، شاید اگر به بیمارستان منتقل می شد، حالا امیر زنده بود.

می خواستید بدانید امیر لحظه های آخر به کسانی که با او در کهریزک بودند، چه می گفت …

متاسفانه به دلیل ضربه هایی که به سر امیر وارد شده بود….افت جسمانی و بدنی امیر تنها چیزی بود که همه از آن گفتند، در چنین شرایطی هیچ کس هیچ حرف خاصی از امیر نشنید تا به ما بگوید، به ما فقط گفتند، اولین نفری که در جنایت کهریزک جان داد، امیر بود، بعد حال محسن بد می شود و سپس محمد کامرانی، بعدها نفر چهارم را هم آقای روح الامینی مطرح کرد که ما هنوز نمی دانیم آیا خانواده آقای رامین آقازاده قهرمانی، شکایت خود را از متهمان کهریزک پس گرفته اند یا نه، چون در دادگاه هم حضور نداشتند.

چه کسانی به عنوان متهم در این دادگاه حضور داشتند؟

اول باید بگویم، متاسفانه علی رغم اینکه از روز نخست دادگاه ما اصرار داشتیم که متهمان پرونده کهریزک باید به صورت علنی محاکمه شوند اما به دلیل معذوریت هایی که خودشان داشتند این دادگاه را غیرعلنی برگزار کردند. شما خودتان خبرنگار هستید و می دانید که نام بردن اسامی متهمان این پرونده و جزییات آنچه در دادگاه گذشته است بر اساس قانون، جرم تلقی می شود و من هم به هر حال به قانون این نظام به عنوان شهروند ایرانی احترام می گذارم، بر این اساس فقط همین را می توانم به شما بگویم که ۱۲ نفر از رده های مختلف نیروی انتظامی در این دادگاه به عنوان متهم حضور داشتند.

از نیروهای رده بالای نیروی انتظامی هم کسی در این دادگاه به عنوان متهم حضور داشت؟

بله از گروهبان، استوار، سردار و حتی سرتیپ تمام نیز در این دادگاه به عنوان متهم جنایات کهریزک، دفاعیات خود را تقدیم دادگاه کردند.
آیا از دادستان تهران که از سوی مجلس شورای اسلامی هم به عنوان متهم از او یاد شده بود، در این دادگاه نامی برده شد؟

این دادگاه مربوط به پرسنل نیروی انتظامی بود، ما بی صبرانه منتظر برگزاری دادگاه قضات هستیم تا در آن به اتهامات دادستان وقت تهران و سایر قضات که دستور انتقال بچه ها به کهریزک را داده بودند، رسیدگی شود. ظاهرا اول باید سلب مصونیت از قضات صورت بگیرد تا آنها را دادگاهی کنند.
چقدر امیدوار هستید که دادگاهی برای دادستان وقت تهران یا قضاتی که دستور انتقال زندانیان را داده اند برگزار شود؟

ببینید، وقتی که آقای روح الامینی، پدر محسن روح الامینی یکی دیگر از کسانی که در کهریزک جان باخته است، با رهبری دیدار داشتند، خود رهبری تاکید کرده بودند کلیه کسانی که در این جریان نقش داشتند در هر رده ای باید محاکمه شوند و به سزای عمل خود برسند، آخرین دادگاه پرسنل نیروی انتظامی برگزار شد اما خانواده شهدایی که در کهریزک جان باخته اند بی صبرانه منتظر برپایی دادگاه قضات هستند.

آقای جوادی فر، به جز خانواده جان باختگان، آیا کسانی که از کهریزک آزاد شده اند، به عنوان شاکیان ماجرای کهریزک در این دادگاه حضور داشتند؟

از میان ۱۴۵ نفری که روز نوزده تیر به کهریزک منتقل شده بودند، تعدادی شکایت کرده اند که از این تعداد جمعی هم بنا به دلایلی شکایت خود را پس گرفته اند، اما در نهایت یک تعداد چهل الی پنجاه نفری در دادگاه غیرعلنی حضور داشتند که قاضی از آنها به عنوان شاکی و مطلع سوال می کرد.
آیا در مورد شکنجه ها در این دادگاه پدر شما و خانواده سایر جان باختگان مباحثی را مطرح کردند؟

مسوولین و قضات خودشان بهتر از ما می دانستند که در کهریزک چه اتفاقاتی رخ داد، یعنی فاجعه ای که رخ داده برای مسوولین نظام خیلی مشخص تر از اطلاعاتی است که ممکن است ما از برخی ها شنیده باشیم، خود گزارش سازمان قضایی نیروهای مسلح که در دادگاه قرائت شده بود هم بسیاری از این واقعیت ها را گفته بود.

آیا ممکن است اطلاع رسانی در همین اندازه، دردسر های بعدی را متوجه خانواده های جان باختگان کند؟

نه هیچ مشکلی ندارد ما واقعیت ها را می گوییم، پدرم از همان روز اول سکوت نکرد و واقعیت ها را گفت تا همه بدانند در بازداشتگاه های کشور چه می گذرد، من هم فکر می کنم گفتن برخی از واقعیت ها در چهارچوب قانون کمک می کند تا هم کشته شدگان ما فراموش نشوند و هم وقایع تلخی که برای عزیزان ما تکرار شد دیگر برای هیچ ایرانی در هیچ یک از بازداشتگاه های کشور دوباره تکرار نشود. ما می دانیم که با حرف زدن ها و با پیگیری های ما، امیر دیگر بر نمی گردد اما هدف از اطلاع رسانی این است تا جنایت کهریزک برای هیچ کسی دوباره تکرار نشود. برخی از خانواده ها در روزهای اول به دلیل معذوریت ها و برخی فشارهای سکوت کردند، شاید همین دلیلی شد که این روزها نامی از بسیاری از شهدا را نمی شنویم.


آیا پس از دستور رهبر نظام، مبنی بر تعطیلی کهریزک، هیچ یک مسولان نظام برای دلجویی و پیگیری به خانه شما آمده اند و از نزدیک پیگیر ماجرا شده اند؟

پدرم به اتفاق آقای روح الامینی و کامرانی، یک دیداری با آقای لاریجانی ریاست قوه قضاییه داشتند، همچنین از طرف دبیر خانه شورای عالی امنیت ملی نیز خانواده ما را خواستند تا شرح ماوقع را در اختیارشان قرار هیم، آقای احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی نیز به خانه ما آمد و پیگیر ماجرا شد، استاندار و اعضای شورای شهر تهران نیز همان روزهای اول به دیدار خانواده ما آمد و در این دیدارها خود مسوولان بهتر از ما می دانستند که چه اتفاقاتی در کهریزک رخ داده است .

مردم و رهبران جنبش سبز چطور؟

آقای موسوی و خانم رهنورد دوبار زحمت کشیدند و برای دلجویی شخصا به خانه ما آمده اند، آقای کروبی نیز به منزل ما تشریف آوردند، ما هرجا هم که رفتیم وقتی مردم ما را شناختند، با مهربانی اظهار همدردی کردند، دوستان امیر هرگز ما را تنها نگذاشتند، و من واقعا قدردان همدلی های مردم هستم.
پس در تمام این مدت توقعی بیش از همراهی از مردم نداشته اید؟

روزی که امیر در خیابان دانشگاه، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، مردم از همه وقایع علی رغم شرایط خاص آن روز فیلم و عکس تهیه می کردند، دلم می خواست کسانی که در روز هجده تیر، در کنار امیر بوده و شاهد ضرب و شتم برادرم بوده اند، اگر فیلم و عکسی از آن صحنه ها تهیه کرده اند، منتشر کنند تا دنیا بداند، چه اتفاقی برای یک دانشجو ممکن است بیافتند. این تنها خواسته من است به عنوان برادر امیر که بی صبرانه منتطر هستم باز هم نشانه ای ببینم تا شاید واقعیت های دیگری آشکار شود.

حرف آخرتان…
ما دو برادر بودیم، مادرم در روزهای مبارزه سخت یک ساله اش با سرطان، تنها به این دلیل که چهار سال از امیر بزرگتر بودم، پیش از اینکه فوت کند، دست برادرم را در دستهای من گذاشت و گفت؛ امیر را به تو می سپارم، امیر آن روزها تازه دانشجو شده بود، به مادرم قول داده بودم که مواظب امیر باشم اما نتوانستم…. وقتی امیر را در خیابان زدند، ما خودمان او را بردیم بیمارستان و بعد با دست های خودمان او را تحویل کسانی دادیم که نمی دانستیم، پیکر بی جان برادرم را تحویل مان می دهند… من و امیر با هم در یک خانه زندگی می کردیم، حالا هر روز که از محل کارم برمی گردم، جای خالی اش را در خانه احساس می کنم، خانه پر است از عکس ها و خاطرات و نشانه های ی امیر اما خالی است از حضورش.

Saturday, June 19, 2010

یک‌سال بی‌تویی


بیست و هفتم خرداد هزار و سیصد وهشتاد و هشت، فرودگاه امام خمینی تهران، ساعت پنج و نیم صبح. یادت هست با چه مصیبتی در خاموشی مطلق خانه ساکمان را بستیم و راهی شدیم؟ یادت هست گفتی آن سوی گیت می‌بینمت فاطمه؟ و برای همین هم خداحافظی نکردی و تند رفتی که از پرواز نمانی؟ یادت هست آن مامور لباس‌شخصی را که حتی نگذاشت ما با هم خداحافظی کنیم؟ و تو را برد؟ تو هیچ وقت صحنه‌های بعدش را ندیدی محمدرضا. من هم هیچ وقت ننوشتم. یعنی نتوانستم که بنویسم. هنوز هم نمی‌توانم. لحظه سقوط من درست همان لحظه کنده شدن هواپیما از زمین تهران بود. باران بی‌ملاحظه اشک. تو را می‌دیدم که پشت به من با ماموران به ناکجا می‌روی و خودم را که دست‌هایم را به پنجره‌های هواپیما می‌کشیدم و اسم تو را می‌خواندم و هی دورتر می‌شدم از تو. فایده‌ای نداشت صدا کردنت. هیچ کس، هیچ چیز کمک‌مان کرد و صدای‌مان را نشنید. من همان لحظه شکستم. بعد از آن هر چه نوشتم همه شرح آن شکستگی بود. شرح فرو ریختن .

محمدرضا
من واقعن دیگر نمی‌دانم باید چه بنویسم؟ باور کن که کلمه‌ها در دست‌هایم مبتذل شدند اینقدر که از دوری و تنهایی و حبس و تبعید نوشتم. به خدا خسته شده‌ام دیگر. نمی‌دانم جمله‌ها را چه‌طور بسازم که کم‌تر تکراری باشند. آدم‌ها هم خسته شده‌اند. دیگر حس و حال خواندن درد‌های من را ندارند. اما تو بگو! خودت بگو چه راه دیگری به جز نوشتن چه سلاح دیگری به جز کلمات در دستان سرد و خسته من مانده است؟ چه می‌توانم کرد جز این که باز هم از سر نو به تو بنویسم؟ این بار حتی نمی‌دانم کجایی؟ در کدام زندان؟ یا کدام سلول؟ نامه‌هایی که روانه ناکجا می‌کنم. روانه باد. تا شاید. شاید کلامی از ان به گوش‌ات برسد و بدانی که من هنوز ساکت ننشته‌ام. و نخواهم نشست. هیچ‌وقت

محمدرضا
هفت روز پیش به تو گفتم: هفت روز دیگر می‌شود یک سال. یک سال که هم‌دیگر را ندیده‌ایم. هفت روز گذشت و بیست و هفتم خرداد دوباره رسید. حالا درست یک سال است که تو را ندیده‌ام. سیصد و شصت و چهار روز است که دست‌های تو را، که چشم‌ها و لب‌های تو را، که خطوط خنده کنار پلک‌های تو را ندیده‌ام. خیلی‌ها بودند که بیش از تو زندان کشیدند در این یک سال و همسرانشان چشم به راه‌شان بودند، اما همیشه به تو می‌گفتم لااقل همسران‌شان می‌توانند به ملاقات‌شان بروند، می‌توانند حتی شده از پشت شیشه‌های اتاق ملاقات اما از فاصله‌ای نزدیک ببینندشان. من ولی نتوانستم. خیلی از تو دور بودم. نشد حتی یک بار در این مدتی که آزاد بودی یا آن روزهایی که در بند بودی دست‌هایت را بگیرم. تن‌ام فراموشی گرفته است. دست‌هایم فراموشی‌ گرفته‌اند. سهم من از تو در این یک سال تنها یک صدا و گاهی یک تصویر دیجیتالی بوده است. تصویر و صدایی که خیلی وقت‌ها قطع بود. خیلی وقت‌ها نبود و البته همواره و همیشه گوش سومی بود که ما را بشنود. چندبار بهت گفتم بنشین و فیلم زندگی دیگران را نگاه کن. آخرش هم این‌قدر ندیدی که دوباره افتادی زندان. من ولی این فیلم را در این یک سال هشت بار دیده‌ام. می‌دانی کی؟ درست وقت‌هایی که دلم می‌خواست با تو بی‌پرده باشم و گوش‌های نامحرم در پس پرده ما را می‌شنیدند. من حرف‌هایم را فرو خوردم. سیصد و شصت و چهار روز تمام. و این حرف‌ها و احساس‌ها جایی گم شدند. درست مثل خودم. که گم شده‌ام و دیگر پیدا نخواهم شد.

محمدرضا
به سختی دارم می‌نویسم. می‌فهمی؟ احساس می‌کنی که غریبگی می‌کنم با کلمات؟ احساس می‌کنی که دیگر نمی‌توانم فریاد بزنم دلتنگی‌ات را؟ می‌فهمی که لایه‌ای کلفت از غبار دوری بر روحم نشسته است؟ چه کسی می‌فهمد تک تک شب‌هایی که بی‌تو گریستم، که بی‌تو غذا پختم، که بی‌تو بی‌میل و به زور لب به غذا بردم، که بی‌تو خوابیدم و بی‌تو کابوس نبودن‌ها و بردن‌ها و نیامدن‌هایت را دیدم که بی تو بر همه این دقایق لعنت فرستادم و آب شدم، چه کسی می‌فهمد بر روح و روان من چه رفت؟

محمدرضا
روزی که زهرا را بردند یادت هست؟ یادت هست که زنگ زدی و فقط سکوت کردی و نمی‌دانستی حتی چه باید بگویی برای دلداری دادن؟ کلمه کم آورده بودی برای شرح اندوه‌ات. یادت هست گفتم من مدت‌هاست کلمه کم آورده‌ام؟ هر ماه می‌گفتی تا آخر ماه دیگر می‌آیی. از مهر تا اردیبهشت. هشت ماه تو هی گفتی من هی باور کردم. تو هنوز فکر می‌کردی آن‌ها راست می‌گویند. هنوز گمان نیک می‌بردی. از سوءظن دوری می‌کردی و می‌گفتی آخر چه‌طور دلشان می‌آیند دروغ بگویند؟ آن هم به کسی که نه ماه است چشم انتظار است. آن روز به تو نگفتم که در همان سرزمین مادرهایی هستند که تمام این نه ماه چشم‌انتظار جنازه‌های بی‌جان بچه‌های‌شان بودند و هنوز هم هستند. گورهای بی‌نام و نشان را جستجو می‌کنند تا شاید بویی از عزیزشان را آن دور و اطراف حس کنند. بعد تو می‌گویی چه‌طور دلشان می‌آید؟ دیدی نه تنها پاسپورتت را ندادند بلکه با دروغ و نیرنگ خودت را هم دوباره بردند؟ هنوز نمی‌خواهی باور کنی که دلشان می‌آید؟

محمدرضا
من دو شب است که نتوانسته‌ام بخوابم. دوباره دارد همه آن تابستان سیاه تکرار می‌شود. شب بیداری‌های مداوم. روزخوابی‌های ملالت‌بار. قرار بود این نامه را به مناسبت سالگرد دوری‌مان بنویسم و قبل‌اش بدهم تو هم بخوانی. فکرش را هم نمی‌کردم که سالگرد بازداشتت از راه برسد و تو دو روز زودتر دوباره در بند گرفتار باشی. پدرت امروز صبح زنگ زده بود. صدایش گرفته بود. نمی‌توانست کلمات را درست تلفظ کند. من در خواب و بیداری اشک‌هایم را می دیدم که از کنار صورتم بالش را خیس کرده بود. می‌گفت:

"وقتی که ریختند توی خانه که تفتیش کنند. رسیدند به یک صندوقچه کوچک در اتاق کارم. یکی از ماموران از من خواست تا صندوقچه را باز کنم. کنار گوشش گفتم بازش می‌کنم اما هیچ می‌دانی تا به حال این محمدرضا که بیست و هفت سال از عمرش می‌گذرد و حتی همسرم هم اجازه نداشته‌اند به این صندوقچه نزدیک شوند؟ می‌دانی چرا؟ چون در این صندوق همه این سال‌ها دو راز را نگه داشته‌ام. یکی وصیت‌نامه‌ام. یکی دیگر هم عکس شهدا. آن روزهایی که پیکر تکه تکه برادرهای شهیدم را از جبهه می‌آوردند و تحویل من می‌دادند نمی‌توانستم به مادر و پدرم بگویم که مغز و تن علیرضا، برادر دومم از هم پاشیده. نمی‌توانستم نشانشان بدهم. عکس‌هایی از پیکرهای تکه تکه‌شان را که دوستان گرفته بودند و به من داده بودند همه این سال‌ها در این صندوقچه نگه داشته‌ام. حالا می‌خواهی ببینی؟ می‌خواهی تفتیش کنی؟ بیا ببین. خوب ببین و فیلم بگیر. از تن تکه تکه برادران شهیدم فیلم بگیر و ببر به اربابت نشان بده. بگو ریختیم توی خانه یک آدم مومن که سه تا برادرش تکه تکه شده بودند. برای همین کشور. برای همین انقلاب."

پدرت می‌گفت مامور بعد از این که حرف‌هایش را شنیده بود خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود. زبان من هم بند آمده بود این ور خط. صورتم خیس بود. از این همه مصیبتی که به پدرت در این چند سال وارد شد. از شهادت سه برادر جوان‌اش، از مرگ پدر و مادرش، از جوان‌مرگ شدن برادر سی و شش‌ساله‌اش درست یک سال قبل از این کودتای ننگین و حالا هم اسارت‌های پی‌در‌پی پسر جوان‌اش. من بیست و شش سال بیشتر ندارم.

گاهی فکر می‌کنم وقتی کسانی مثل پدرت را این‌طور له‌شان می‌کنند با ما جوان‌ترها چه خواهند کرد؟ من از بزرگ‌شدن می‌ترسم. می‌ترسم از روزی که سهراب‌ها و کیانوش‌ها و نداهای نسل من تعدادشان زیاد شود. می‌ترسم از روزی که عبدالله‌های بیشتری در انفرادی باشند. من از این موجوداتی که به هیچ اخلاق و آیین و مرامی پایبند نیستند مگر آیین حقد و کینه و نفرت، می‌ترسم. من از فکرهای پلید و کثیفی که از ذهن این انسان‌نماها برمی‌خیزد و نفرت را انتشار می‌دهد می‌ترسم.

محمدرضا!
برگرد!
من می‌ترسم.


بي شك اين نامه از تاثير گذار ترين نامه هايي است كه تو چند سال اخير خوندم به اميد آزادي محمد رضا جلائي پور

Thursday, June 10, 2010

توصیه سپاه به جوانان تركيه

رئيس بنياد حفظ و آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس از جوانان تركيه خواست تا قايق‌هاي اسرائيلي را به غنيمت بگيرند.

سردار سيد محمد باقرزاده رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس در گفتگو با فارس گفت: جوانان فهيم تركيه بايد از تجربه ارزنده نيروهاي رزمنده ايراني در به غنيمت گرفتن تانك‌هاي رژيم بعثي صدام بهره‌گيري كنند.

به تازگي بنگاه‌هاي خبري وابسته به رژيم صهيونيستي از اعزام به اصطلاح 400 دانشجوي اسرائيلي در قالب يك ناوگان دريايي به سوي آب‌هاي تركيه به منظور ايجاد ارتباط با مخالفان دولت مردمي تركيه خبرداده‌اند.

سردار باقر زاده با اشاره به اين موضوع پيشنهاد داد: در صورتي كه رژيم صهيونيستي جرأت دست زدن به چنين اقدامي را داشته باشد، بايد جوانان شجاع ترك، ناوگان اعزامي رژيم غاصب صهيونيستي به سواحل تركيه را به غنيمت گرفته و پس از پياده كردن دانشجويان اسرائيلي، قايق‌هاي مورد اشاره را همراه با مقادير قابل توجهي دارو و مواد غذايي و ديگر مايحتاح ضروري به سوي بندر غزه گسيل دارند.

.

چند مطلب پيش درباره تركيه و نقش آن نوشته بودم ،حالا نقش تركيه با مشاهده راي آن در شوراي امنيت معلومتر مي شود..آيا سياست درست اسرائيل و امريكا و عدم درگيري بيشتر با تركيه سر كشتي هاي اعزامي تركيه كه اين خود جاي كلي بحث داره رو سياست ايجاد تشنج در خاورميانه را نقش آب نكرد.. حالا تركيه براي رد گم كردن توسط لابي هاي خود در اتحاديه اروپا و امريكا دليل كار خود را عدم پذيرش خود در اروپا مي داند ..ولي اين چيزي جز تذوير و رياكاري تركيه نمي باشد.
وجالب اين كه جناب سردار از جوانان مملكت خويش دست شسته و ناميد شده و به جوانان ديگر روي آورده.تا اهداف آنها را پياده كند

Wednesday, June 9, 2010

انتخابات يا انتصابات
يك سالي شده ، دقيقا يك سال از آن روزهاي پر خاطره مي گذره كار كه نمي كرديم همه شده بوديم يك ستاد يك عده كه رو نمي خواستن راي بدن توجيه مي كرديم و شبها برنامه هاي ماهوراه و اخبار ..همه انگار دست در دست هم يك بار مي خواستن بگن خواست توانستن است زنجيره هاي انساني و غيره .. اين دومين باري بود كه حضور مردم را با علاقه و بدون تبليغات دولتي ديدم آدم شانس داشته باشه وتاريخ رو از نزديك ببينه ..جلوي دفتر مهندس غوغايي بود همه كتاب سبز اميد رو مي خواستن ،انگار كتاب مقدسي براي آنها بود .. بچه هايي كه نمي تونست راي بدن پوستر پخش مي كردن .. ميگفتن آينده خودمون رو تضمين مي كنيم و كلي ماجراي ديگه كه همه اينها رو ميدونن دو روز قبل از انتصابات شب موقع رفتن خونه جلوي ستاد مركزي رقيب مهندس ايستادم كلي عربده كش به عنوان تبليغ به ماشين مردم يورش مي بردن عكسهي مهندس رو پاره و عكس هاس اونو مي چسبوندن نيروي انتظامي هم كاري نمي كرد و از اونا مي ترسيد يكي رو كه مامور اطلاعاتي بود مي شناختم زير درخت ايستاده بود و داشت تماشا مي كرد دستم از خريد خسته بود بغلش ايستادم و داشت لبخند مي زد سلامي كردم گفنم مي شناسمش و سلامي داد گفتم بالاخره كي مي بره گفت با خنده مگه نمي بيني ..گفتم چي رو ..گفت مهندس شانس اوله و طبق نظر سنجي ما اوله .. ولي گفت نمي شه .. گفتم اگه نشه اين ملت منفجر ميشه گفت نه فكر اونم كردن گفتم ب بابا تو هم حال داري ر رفتم ولي اون خنده اون تا به حال يادم نرفته ... . ...

Tuesday, June 1, 2010

تنش در خاورميانه
تركيه سوپاپ اطمينان يا انتقال بحران
خبر عجيب ولي در عين حال قابل تامل بود ..جند فروند كشتي تركيه به قصد كمك انسان دوستانه با 800 سرنشين !!! در راه نوار غزه براي كمك رساني ... و در بين راه توسط كماندو هاي اسرائيلي دستگير شده و 15 نفر نيز در اين دگيري جان باخته اند

حال سوال مطرح شده اين است چرا تركيه بار كشتي هاي كمك رساني را تحويل كاميون هانداده تا به نوار غزه ارسال شود؟ چرا تركيه يكه تاز مبارزه با اسرائيل شده آيا اين جز نيرنگ و فريب دولت تركها براي بدست آوردن اعتبار بين دولتهاي عربي و از طرفي فشار بر اتحاديه اروپا و امريكا جهت پذيرش خود به عنوان يكي از اعضاي اتحاديه اروپا نمي باشد... آيا سال قبل فحش بد بيراه نخست وزير تركيه در جلسه نشت داووس نبوذيم ..آيا كف زدن اعراب براي تركيه نشان گر اين نيست كه تركيه در قدرت هاي جهاني براي خود دنبال مقام و رتبه اي بيش از اين است ..البته در اين بين سكوت ارتش تركيه كه هميشه مخالف اسلامگرا ها بوده نيز اهميت فراواني داردآيا دولت اسلامگراي تركيه توانسته ارتش را قانع كند..در اين بين انتقال كانون هاي قدرت تحد حمايت ايران را از عراق و افغانستان را به سمت تركيه كه محل ورود دنياي غرب به آسيا مي باشد را نمي توان ساده از روي آن گذشت ..البته اين مسئله را مي توان در مذاكرات اتمي با ايران نيز مشاهده كرد ..آيا تركيه مي خواهد به ابر قدرت نظامي اقتصادي خاورميانه تبديل شود؟ آيا تركيه كه دموكراسي نيم بندي را در سيستم حاكمه خويش دارد سعي تقليد از همسايه غربي خويش را دارد كه سيستم تك حزبي و قدرت مطلقه در دست قدرت فعلي بماند؟آيا قدرت اسلامگرايان در تركيه آهنا را شيفته قدرت كرده كه در آن مي توانند بر خلاف مصالح مملك خويش نيز قدم بردارند جواب اين سوالها در چند هفته اخير از حركت حكوت حاكمه و سران احزاب در تركيه مي توان ديد ولي تركيه آيا مي تواند جايگزيني براي داد و ستد خود با اسرائيل پيدا كند؟

Sunday, May 30, 2010

اين فيلتر شدن سايتها يه طرف پاره شدن فيبر نوري دولت فخيمه در موارد ضرورت هم از طرف ديگه شده واسمون مصيبت ...نميدونم فيلترينگ رو رد كنم يا با سرعت لاكپشتي بسازم ..اون روز واسه رفتن تو فيس بوك نيم ساعت طول كشيد... اعصاب واسم نمي مونه اصلا بعدا يادم ميره مي خوام چيكار كنم تا كي اين وضعيت طول مي كشه نمي دونم ...ولي باز هم ادامه ميديم ....
خوب چند سال بعد شروع كردن به نوشتن خودشم هم تو اين شرايط كار ساده و راحتي نيست ولي
دوباره رنسانس دوم رو شروع كردم اون وبلاگ قديمي باز واسم يادگاريه و خوب زموني تموممش كردم ولي حالا با نگرش ديگه و ديد ديگه شروع كردم .. شايد بتونم اوني كه ميخوام برسونم ..به اميد آن روز